با کسی تلیت شب جمعه خوردن-با کسی هم منفعت نبودن
آفتاب گرفتن-زیر آفتاب خوابیدن
دار و دسته راه انداختن-برانگیختن یاران و طرفداران-ترتیب دادن گروه هواداران
بُز آوردن-بد آوردن-بد شانسی آوردن
اسب را گم کردن دنبال نعلش گشتن-اصل را از دست دادن و دنبال فرع گشتن
خروس جنگی-کسی که به اندک چیزی به ستیزه برمی خیزد
چارده معصوم-پیامبر اسلام و دخترش فاطمه و امام علی و یازده امام دیگر شیعیان
زبان فهم-کسی که مطلب یا سخنی را خوب در می یابد
انسان(آدم خوب و پایبند به اصول اخلاقی)
خط زدن-با خط کشیدن روی چیزی آن را باطل کردن
تعارفی-کسی که بیش از اندازه اهل تعارف است-قابل پیشکش
در بحر چیزی بودن-تمامن به چیزی اندیشیدن
جان به سر شدن-بی قرار شدن-سخت نگران شدن
از دماغ فیل افتادن-بسیار متکبر و خودبین بودن
دایر شدن-بر پا شدن-رواج یافتن-آباد شدن
دهن لق-کسی که راز خود و دیگران را بازگوید
پست خوردن کسی-با کسی رو به رو شدن
پخته-با تجربه-دنیا دیده
چشم کسی چهارتا شدن-سخت تعجب کردن-انتظار شدید برد
آقام که شما باشید-خدمت شما عرض کنم
افتادن به گردن کسی(به کسی تحمیل شدن)
ابرو تنگ کردن-ناز و غمزه نمودن-افاده و بیاعتنایی کردن
از آب درآمدن(نتیجه دادن، تربیت شدن، روشن شدن حقیقت)
ذُق زدن-بهانه گرفتن و گریه کردن-نق زدن
رقاص خانه-دشنام گونه ای برای برخی جاها-جاهای بی حساب و کتاب و شلوغ و پلوغ
بی کتاب-بی پیر-کار دشوار-بی دین-کافر
چیز به هم بافتن-راست و دروغ سر هم کردن
چِخی-سگ
تو سری خورده-آدم خوار و حقیر
به راست راست-فرمان نظامی برای گردش به راست
زیر سر گذاشتن-زیر سر داشتن
دستِ دلبر-گران قدر-عزیز
خر کریم را نعل کردن-رشوه دادن-راضی کردن
خالچه و میخچه گذاشتن-شاخ و برگ دادن-شرح و تفصیل بیش از اندازه دادن
خرده حساب-طلب مختصر-دشمنی قبلی
اهل عمل-کسی که کمتر حرف میزند و بیشتر عمل میکند
بارانداز-جای پیاده کردن بار
حرف های صد تا یک قاز-حرف های بی ارزش و بی معنی
دست کسی رو شدن-مچ کسی باز شدن-حیله ی کسی آشکار شدن
به کسی رو دست زدن-به کسی حقه زدن-کسی را فریب دادن
پر پر زده-ور پریده-نفرینی با آرزوی جان کندن کسی
زیر سبیل کسی را چرب کردن-رشوه دادن به کسی
آستین بر چشم گذاشتن(پنهان گریستن)
پر پر کردن گل-کندن و پراکندن برگ های گل
چوق-چوب-تومان
چار انگشتی-آدم بی دست و پا-چلفتی
پشم ریختن-از میان رفتن توانایی و مقام
پا زدن-حق را پایمال کردن-زیان رساندن
پخمه-بی عرضه-خجالتی-ترسو
اصل کاری(مهمترین چیز یا شخص)
حاشیه رفتن-سخنان دور از موضوع گفتن-منحرف شدن از مطلب
تخمش را ملخ خورده-نایاب است
آجرپاره-جواب کسی که بهجای بله میگوید آره
از اوناش نبودن ( فقط بهصورت منفی)(از جملهی کسانی نبودن که مخاطب گویندهی جمله را از آنان پنداشته است)
خارج از مرکز-مزایایی که به کارمندان خارج از پایتخت داده می شود
دهن کسی گرم بودن-خوش سخن و مجلس آرا بودن
زبان باز کردن-توانایی گفتار پیدا کردن
ازخودراضی-متکبر-خود پسند
پیش چشم داشتن-در برابر چشم قرار دادن
پیسی-بد رفتاری-آزار
اهل بخیه(وارد در کار، اهل فن)
ریپ زدن-نامیزان کارکردن موتور
دار و ندار-کل دارایی-تمام هستی
بهم رسیدن-به وصال هم رسیدن
رو پنهان کردن-خود را مخفی کردن
زوراب زدن-برای استفراغ زور زدن ولی چیزی بالا نیاوردن
خیر ندیده-نفرینی است به معنی امیدوارم خیر نبیند
دامنگیر کسی شدن چیزی-گرفتار شدن کسی به چیزی
اجاقکور-نازا-بی فرزند
ژاندارمری-نهادی که عهده دار حفظ نظم و قانون در بیرون از منطقه های شهری است
چیدن و واچیدن-آراستن-در جای خود گذاشتن
اخلاق سگی-تندخویی بیش از اندازه-ناسازگاری با همه
پَپِه-بی عرضه-پخمه-بی سر و زبان-خجالتی-ترسو
دست اندر کار شدن-آغاز به کاری کردن
از بیخ گوش کسی گذشتن-در برابر خطری قرار گرفتن و آسیب ندیدن
زن بردن-همسر گرفتن مرد
بد ذات-بد نهاد-بد گوهر-بد جنس-خبیث
رد پا-جای پا-اثر
حساب و کتاب از دست کسی خارج شدن-اداره و نظم امور از دست کسی در رفتن
با کسی بحث و مجادله کردن
خلق الله-مردم
در به دری-بی خانمانی-آوارگی
خوش ظاهر-دارای ظاهر آراسته-کنایه از بدجنس
اره دادن و تیشه گرفتن(جنگ و دعوا داشتن)
راسته چینی-چیدن ساده و آسان
بردن از رو- از رو بردن
چوب حراج چیزی را زدن-در برابر تاراج و غارت قرار دادن
بست زدن-کشیدن یک بست تریاک
داریه-حلقه ای چوبی که روی آن پوست کشیده و رامشگران به همراه دیگر سازها می نوازند
زن ذلیل-مردی که مطیع محض زنش است
آفتابهدزد-دزدی که به ربودن چیزهای بیارزش بسنده میکند
ریش بابا-نوعی انگور درشت دانه
رو به قبله کردن-کسی را که درحال مرگ است رو به قبله خواباندن
رد کسی را گرفتن-از روی جای پا یا آثار دیگر کسی را دنبال کردن
ابرو زدن-رضا دادن-اشاره کردن
خاکشیر-کنایه از خرد و ریز ریز
دست نخورده-استفاده نشده-چنان که نهاده باشند
بالاخانه را اجاره دادن-تهی مغز بودن-افکار ابلهانه داشتن
از پشه گوشت کبابی خواستن(خواهش یا انتظاری نابهجا و نشدنی داشتن)
باجی-خواهر-زن ناشناس
پاگیر کسی شدن-ناخواسته رنجی به کسی رسیدن
اوضاع کسی را بیریخت کردن(زندگی کسی را آشفته کردن، کاسه کوزهی کسی را بههم ریختن)
حرف زدن-پشت سر کسی بدگویی کردن-وراجی کردن
ادب شدن(فهمیدن، با تنبیه عاقل شدن، تجربه آموختن، آدم شدن)
چادر-پوشش زنان مسلمان ایرانی که پارچه ای است نیم دایره که دنباله ی آن تا پشت پا می رسد
آفتابرو(جایی که آفتاب بر آن بتابد)
به آخر خط رسیدن-به پایان کار
حرفهای بیربط و صد تا یک قاز
تفنگ سر پر-تفنگی که باروت و گلوله را از سر لوله به درون تفنگ می گذاشتند و با سمبه آن ها می فشردند
از دروازه نگذشتن، از سوراخ سوزن گذشتن(حالاتی بیثبات و بسیار متضاد داشتن)
باد به آستین کسی کردن-کسی را به کاری تحریک کردن
خاک انداز-وسیله ای برای گردآوردن و حمل آشغال و زباله
دماغ سوخته-خجالت زده-شکست خورده
در بحر چیزی بودن-تمامن به چیزی اندیشیدن
الف-قاچ خربزه و از این قبیل-بچهی کوچک-سیخ-راست
الحق و الانصاف-انصافن-حقن
چار شانه-دارای شانه های پهن-کنایه از مرد خوش اندام
اُرس و پرس(پرسش و پاسخ)
دست به دست مالیدن-تردید نشان دادن-هیچ کاری نکردن
درآمد-عایدی
بار آوردن-تربیت کردن-ایجاد کردن-تولید کردن-نتیجه دادن-سبب شدن
پینه زده-وصله کرده
دربست-یک جا-به طور کامل-به طور کلی
تره بار-میوه ها و سبزی ها
از دست کسی کشیدن-از کسی در زحمت و رنج بودن
حرص و جوش-عصبانیت
جیغ زدن-فریاد کشیدن-داد زدن
خرید خدمت-فروختن خدمت کارمند به اداره-پرداخت پول برای نرفتن به خدمت سربازی
با هم شیر و شکر بودن-نهایت دوستی با هم داشتن
خشک کن-دستگاه گرفتن رطوبت و خشک کردن لباس و پارچه
به لج انداختن-به لجاجت انداختن
دوز و کلک-توطئه-مقدمات طرح کاری نامشروع
چسی درکن-آدم پر مدعا
به ته دیگ خوردن کفگیر-بی چیز شدن-تمام شدن سرمایه
دست علی به همراه-علی یارت باد
زدن به تخته-برای جلوگیری از چشم زخم و برای تعریف و تشویق گفته می شود
بی بته-بی اصل و نصب-بی پدر و مادر
پاییدن-زیر نظر گرفتن-مراقبت
زهکونی زدن-تیپا زدن-اردنگی زدن
زیپ دهن را کشیدن-حرف نزدن-دهان را بستن
پر روده-پرچانه-روده دراز
تازه نفس-دارای نیروی مصرف نشده
زهرمار خان-ترش رو-اخمو
چاروادار-کسی که چهار پا را کرایه می دهد-آدم بی اصل و بی تربیت
بِبُری-بمیری ! چقدر حرف می زنی !
دست کسی افتادن-گیر کسی افتادن
دست پیش گرفتن-پیشدستی کردن-سبقت گرفتن
اَخ (به زبان کودکان)(بد، بدطعم)
خود را گم کردن-خود را برتر از آن که هست دانستن-سابقه ی خود را فراموش کردن
زیر مهمیز کشیدن-به کار سخت واداشتن و بهره برداری کردن
چُس بی طهارت-آدم حقیری که پایش را از گلیمش بیرون می گذارد
پاکار-امر بر-پادو-مباشر
الواتی کردن(عیاشی و هرزگی کردن)
توپ زدن-روی دست حریف برخاستن-کلک زدن
آش دهن سوزی نبودن(زیاد جالب نبودن، اهمیت زیادی نداشتن)
خاکسترمال کردن-شستن ظرف با مالیدن خاکستر به آن
بوی حلوای کسی آمدن-قطعی شدن مرگ کسی
حق شناس-سپاس گزار
آستینسرخود(هر چیزی که وسیلهی کاربردش همراهش است)
د ِ-پس-آخر
چیله جمع کردن-گردآوردن چیله
به حق پیوستن-مردن
از کفر ابلیس مشهورتر-گاو پیشانیسفید-نزد همه معروف
از آب درآوردن(عمل آوردن، انجام دادن)
اوستا چسک-فضول و مزاحم-سرخر
تامین آتیه-پیش بینی و اندوخته برای زندگی آینده
جهیزیه-نگا. جهیز
با خدا-خداشناس-مومن
زیر دل کسی زدن-فدر ندانستن-بی اعتنا بودن
از دل و دماغ افتادن-شور و نشاط خود را از دست دادن-بیحوصله شدن
چوب در چیزی کردن-تحریک کردن
ابرو کج کردن(خشم گرفتن)
خلق تنگی-عصبانیت-خشمگینی
از جا در رفتن-کنترل خود را ناگهان از دست دادن-ناگهان خشمگین شدن
اما(اشکالتراشی، ایجاد شبهه)
خواب ماندن-دراز شدن خواب بر خلاف میل و به قراری نرسیدن
راست و حسینی-رو راست-بی شیله پیله
خرید خدمت-فروختن خدمت کارمند به اداره-پرداخت پول برای نرفتن به خدمت سربازی
زهرمار کردن چیزی-مانع از لذت بردن از چیزی شدن
خونی-قاتل-دشمن سخت-مخالف شدید
ربغ رحمت را سر کشیدن-مردن
چشم نداشتن برای دیدن کسی-تحمل نکردن کسی-از کسی بدش آمدن
چشم چپ به کسی انداختن-دشمنی کردن با کسی
دُم دار-پر رو-وقیح-دریده
ته چیزی را بالا آوردن-تا آخر خوردن-تمام کردن
افتادن توی هچل(گرفتار دردسر و ناراحتی شدن)
راه آهن-دو خط آهن موازی که قطار بر آن حرکت می کند
آلت فعل-وسیلهی انجام کار
بد دهن-کسی که پیوسته فحش و ناسزا می گوید
تکیه کلام-آن چه که در موضوع اثری ندارد ولی پی در پی تکرار کنند
آپارتی(زن بیحیا و بدزبان، سلیطه، پاچهورمالیده)
دم موشی-هر چیز باریک و دراز
تقلا-دست و پا زدن-کوشش زیاد
چرکو-آدم کثیف
حضرت عباسی-راست و درست
دق دل-دلخوری-کینه-دشمنی
جاگیر شدن-در جای خود ثابت شدن-قرار گرفتن
جاخالی کردن-خود را کنار کشیدن
تُخس-ناقلا-شیطان-شرور
انداختنی(جنس نامرغوب)
پشت هم انداز-حقه باز-حیله گر
افسردهبیان(بیهوده و بیمزهگو)
رقصیدن کلاه کسی در هوا-بسیار شادی کردن-کلاه خود را به آسمان انداختن
زائو-زنی که زاییده و در بستر است
خرده شیشه داشتن جنس کسی-بدحنس بودن-آب زیرکاه بودن
دو تا شدن-خم شدن-دو لا شدن
دعوا-مشاجره-نزاع-بازخواست و سرزنش
تخم مرغ کسی زرده نداشتن-حقه باز بودن
پشه کسی را لگد زدن-با دردی اندک بنای گله و زاری گذاشتن
جیک و بیک-دو روی قاپ-دوستی صمیمی
بو بردن-حدس زدن-از روی شواهد فهمیدن
حالی شدن-فهمیدن-درک کردن
پاره آجر-شکسته ی آجر
خوابگوشی-سیلی-کشیده
خاج پرست-مسیحی-عیسوی-ارمنی-آشوری
جهود ی-هودی-مقتصد
از اوناش نبودن ( فقط بهصورت منفی)(از جملهی کسانی نبودن که مخاطب گویندهی جمله را از آنان پنداشته است)
برج ریق-برج نامیمون و نامبارک
جاهل-جوان-نادان
آهو چشم(معشوق، شاهد)
خرابکاری-به هم زدن نظم-ایجاد اختلال-آلودن بستر و لباس-تروریسم
دار-داربست قالی-چوبه ی اعدام
راست کردن-بلند شدن آلت تناسلی مرد-ایستادگی و پافشاری کردن-پیچیدن به پر و پا
رکاب کش-به تاخت-با سرعت
پیش پا افتاده-کم ارزش-حقیر-معلوم-آشکار
از چیزی (کسی) متنفر و بیزار شدن
شعلهی آتش
آینهی بخت(آینهای که داماد همراه شمعدان برای عروس میفرستد)
بشکن-صدایی که در حال شادی و پایکوبی از بهم زدن انگشتان در می آورند.
چنگ مالی کردن-چیزی را زیاد دست مالی کردن
باجی-خواهر-زن ناشناس
آتش بیدود-آفتاب-غضب
از خوشحالی در پوست نگنجیدن(از شادی سر از پا نشناختن)
دست و دل باز-بخشنده-جوانمرد
الانه-همین حالا-هم اکنون
دخانیات-کشیدنی ها مانند توتون و تنباکو و مانند آن ها
در رفتن تلنگ-باد صدادار در کردن-کنایه از ضعیف و ناتوان شدن
حرص کسی را درآوردن-کسی را خشمگین کردن
زردمبو-آدم ضعیف و کم خون-دارای رنگ و روی زرد
دزد و حیز-نادرست و مکار
آسمان با زمین دوختن(داشتن کمال مهارت در تیراندازی)
به دل گرفتن-رنجیده خاطر شدن
جای دشمن-کنایه از نشیمنگاه-ماتحت
باد کردن-به فروش نرفتن-کسی را به کاری سخت برانگیختن
دو لُپه خوردن-با خرص و ولع خوردن-لقمه های بزرگ برداشتن
بنا کردن-شروع کردن
دوا گُلی-دوا قرمز-پرمنگنات
الانه-همین حالا-هم اکنون
تف توی یخه ی خود انداختن-خود را بد نام کردن
زیر بته عمل آمدن-بی پدر و مادر بودن-بی فرهنگ بودن
براه-سازگار-اهل سازش-با گذشت
آواز شدن(شهره شدن)
دلپُری-عقده ی دل-خشم و کینه ی انباشته شده
دود دادن سبیل کسی-ادب کردن-تنبیه کردن-شکست دادن
بچاپ بچاپ-اوج سوء استفاده و دزدی
انداختن توی هچل(دچار دردسر و ناراحتی کردن)
درگیر شدن-گرفتار شدن-دچار آمدن-برخورد کردن
چشم و ابرو نازک کردن-ناز و افاده کردن
ریخته پاشیده-درهم برهم-شلوغ پلوغ
باد هوا-وعده ی دروغ-چیز پوچ و بی اعتبار
تغ تغ-صدای برخورد دو چیز به هم
پیاله فروش-میخانه چی
حرف توی دهن کسی خشک شدن-از سخن گفتن باز ماندن
خنک کردن-سرد کردن
دست کم گرفتن-کم بها دادن-اهمیت ندادن-حقیر شمردن
دله کاری-پرداختن به کارهای پست و کم درآمد
چاپچی-دروغ گو-لاف زن
آدم نچسب-کسی که جاذبهای ندارد و علاقه دیگران را جلب نمیکند
پوست کلفت-سخت جان-مقاوم
چنار تجریش-متلک بد
دانش جو-دانش پژوه-آن که در دانشگاه درس می خواند
چانه زدن-پرگویی و اصرار برای تخفیف خواستن
برگ برنده-ورقی که با آن بتوان بازی را برد-وسیله ی اثر بخش
بچه افتادن-سقط شدن جنین
آب تاختن-پیشاب کردن
خصوصی-مقابل عمومی
ریختگی-ریزش
د ِ-پس-آخر
چرخ دستی-چرخ خیاطی که با دست به حرکت می افتد
از جنس چیزی بودن
بد اخم-عبوس و ترشرو
پدر کسی در آمدن-بسیار اذیت شدن-دخل کسی آمدن
حاشیه دار-کناره دار
پاره آجر-شکسته ی آجر
از سرما چاقو دسته کردن-به پهلو دراز کشیدن و زانوها را روی شکم جمع کردن و دستها را میان پاها فرو بردن
زیر نافی-هدیه ای که برای بریدن ناف نوزاد به قابله می دهند
ترس بر داشتن کسی را-از وارد شدن به کاری بیم داشتن
آدمقحطی(کمیابی آدم های کارآمد)
بی ریش-ناجوانمرد-نامرد
اُتُل(شکم، اتوموبیل)
دندان طمع از چیزی کشیدن-از چیزی چشم پوشیدن-دست کشیدن-رها کردن
چهار دستی-فراوانی
چرخ کسی را چنبر کردن-به اصرار کسی را به کار واداشتن-پیله کردن
آستین از دهان برداشتن-خندیدن
از چیزی (کسی) زده شدن(از چیزی (کسی) متنفر و بیزار شدن)
زنده بیوه-زنی که شوهرش بدون آن که او را طلاق داده باشد-او را ترک کرده است
چوبی رقصیدن-رقصیدن با دوستمال در دو دست
خون کسی را به جوش آوردن-کسی را بسیار خشمگین ساختن
جور آمدن-اجزای لازم کاری با یکدیگر سازگار آمدن
تار و مار-متفرق-پراکنده
جی جی باجی-صمیمیت بسیار زیاد ولی غیر واقعی
خداحافظی کردن-به درود گفتن
پاگون-سردوشی
در پوست کسی رفتن-سخت مزاحم کسی شدن-از کسی بد گفتن
پُرز دادن-روی آتش گرفتن مرغ پر کنده برای سوزاندن پرهای ریز آن
باغ وحش-جایی برای نگهداری انواع حیوانات غیر اهلی
آقادایی را جنباندن-حرکتی به خود دادن
امن و امان(بدون بیم و هراس)
اشکالتراشی(ایرادگیری، گره در کار اندازی)
به روز سگ افتادن-بدبخت و بیچاره شدن-به فلاکت افتادن
چانه گیر-کسی که خمیر را چانه می کند
جاده کوبی-راه صاف کردن
دم دما-نزدیک-حدود-حوالی
بانی خیر-نیکوکار-کسی که اثر خیر از خود بجا گذاشته است
رک گو-کسی که صریح و بی پروا حرف می زند
بی ریشه-بدون اصالت-نا اهل-نا نجیب
تو گذاشتن-چیزی را مسکوت گذاشتن-از درون دوختن
بز رو-راه باریک و پرپیچ و خم در کوه و جنگل
دست خالی برگرداندن-نا امید کردن-پاسخ رد دادن
خر کریم را نعل کردن-رشوه دادن-راضی کردن
در بردن-بیرون بردن-گذراندن
خودشیرینی-خوش رقصی-خود را صمیمی وانمود کردن
چرک کردن-عفونت کردن زخم
آفتابه خرج لحیم(بیشتر بودن هزینهی تعمیر چیزی از بهای نو آن)
با پنبه سر بریدن-با نرمی و تدبیر آزار و آسیب رساندن
خروار-کنایه از مقدار زیاد
راه کشیدن چشم-خیره شدن بی اراده به جایی بدون پلک زدن
روز بد نبینی-امیدوارم به سرت نیاید
بد جنس-بد ذات-بد نهاد-فرومایه
توپ بستن به مال-حیف و میل کردن مال-ولخرجی کردن
پا به زا-حیوان یا انسانی که هنگام زایمانش نزدیک است
زیر سبیل گذاشتن-تحمل کردن-به روی خود نیاوردن
به روز سگ افتادن-بدبخت و بیچاره شدن-به فلاکت افتادن
آرد خود را بیختن و الک را آویختن-کسی که وظایف زندگیاش را انجام داده و دیگر توقعی از او نیست
وسیلهی بازی (بهویژه برای کودکان)
ترشرویی-بد خویی-اخمو بودن
دو به هم زن-دو به هم انداز
پهلوان پنبه-درشت اندام ولی بی زور-پهلولن دروغی
رضا ترکی-پارچه ی ابریشمی یزدی که در مشهد به آن علی شیر خدا می گویند.
زهره ی کسی را آب کردن-سخت ترساندن
پا به سال گذاشتن-بزرگ شدن
در آوردن پول-برای به دست آوردن پول و درآمد کوشیدن
چینه-دیوار گلی
تا شدن-دو لا شدن-جمع شدن
خرحمال-کسی که فقط کارهای دشوار می کند
زرت و زورت-زرت و پرت
آب دندان خوردن(حسرت خوردن)
زبان زرگری-زبانی قراردادی که گروهی در میان خود بدان سخن گویند و دیگران آن را نفهمند
تو خیک کسی فرو رفتن-کلاه سر کسی گذاشتن-به کسی قالب کردن
جا انداختن-به سر جای خود آوردن
خایه قوچی-نوعی شیشه ی کوچک بیضی شکل
از کار در آمدن(آزموده شدن، نتیجه دادن)
اجلبرگشته(کسی که مرگ بهسراغش آمده)
جز جگر زدن-نفرینی است به معنی به بلا گرفتار شدن-دل سوختن بر اثر اندوه و مصیبت
بر و برگرد نداشتن-مسلم-قطعی-بی چون و چرا
دانشگاهی-کسی که در دانشگاه کار می کند-اعضای هیات علمی
تو سری زدن-تحمیل عقیده با دشنام و اهانت
باب-مرسوم-معمول
از جیب رفتن(سود یا لذتی را از کف دادن)
آینهی دست(تیغ و خنجر)
دست مریزاد-آفرین !-دستت درد نکند !
رک رک نگاه کردن-چپ چپ نگاه کردن-بر بر نگاه کردن
رنگ انداختن-رنگ دلخواه را پیدا کردن
زهره ترک شدن-زهره آب شدن
پیشت-آوازی برای راندن گربه
ای والله گفتن(به برتری کسی بر خود اقرار کردن)
دهن-واحد آواز خواندن
استخواندار-محکم-بااراده
دنگ انداختن-نزدیکی جنسی کردن
دور تسبیح-بسیار و بی شمار
چشم و ابرو نازک کردن-ناز و افاده کردن
دست از سر کچل کسی بر نداشتن-کسی را به حال خود نگذاشتن
ریز بار-باران ریز-ابری که باران ریز دارد
حرف پراندن-بدون اندیشیدن چیزی گفتن
توالت رفتن-به دستشویی رفتن
روده گشاد کردن-سکسکه کردن
حُجره-دفتر کار در بازار و تیمچه
در هچل انداختن-به درد سر انداختن-به مخمصه انداختن
جیک جیک-آواز پرندگان-سخنی که فهمیده نمی شود
پارتی بازی-حزب بازی-انجام کار از طریق سفارش و توصیه
بوگندو-آدم کثیف و بد بو
بگو بخند-خوش مشرب-بذله گو
این به آن در(چیزی که عوض دارد گله ندارد، در مقام انجام عمل متقابل میگویند)
پاتی-در هم و بر هم-نامنظم
تنگ کسی گرفتن-احتیاج فوری به قضای حاجت داشتن
از بیخ گوش کسی گذشتن-در برابر خطری قرار گرفتن و آسیب ندیدن
دست به کار شدن-آغاز به کار کردن
حتم داشتن یق-ین داشتن
روبوسی-به مناسبتی روی یکدیگر را بوسیدن
باغ وحش-جایی برای نگهداری انواع حیوانات غیر اهلی
خبر مرگش-خدا مرگش بدهد
پیر هافهافو-سخت پیر-پبری که دندان هایش ریخته است
تیر و ترقه شدن-سخت خشمگین شدن-ناگهان از جا در رفتن و ناسزا گفتن
بساط-جایی در کنار خیابان که دستفروشان کالاهای خود را عرضه می کنند
بی در و پیکر-ولنگ و واز-بی حساب و کتاب-بی نظم و قاعده
آینهی هفتجوش-خورشید
اجاق(دودمان)
دنبال کردن-تعقیب کردن-اصرار و پافشاری کردن-پی گیری کردن
زنجیر زن-کسی که در ماه محرم به پشت خود زنجیر می زند
جناغ-استخوان جلو سینه ی مرغ
از حد (توانایی) خود تجاوز کردن
آتو(بهانه، دستاویز، نقطهضعف)
آفتابِ پس دیوار-شامگاه
دُم بریده-زرنگ و ناقلا-بدجنس
باج به شغال دادن-به شخصی پست رشوه دادن
چپو-غارت-تاراج
چشم کسی آلبالو گیلاس چیدن-نگاه کردن و ندیدن
خرس گنده-برای تحقیر به کسانی که اداهای خارج از سن خود در می آورند گفته می شود
باد خوردن-هوا خوردن
چِخ کردن-راندن سگ
رخت و پَخت-لباس ها-پوشاک
چای صاف کن-وسیله ای نوردار برای صاف کردن چای به هنگام ریختن به استکان یا فنجان
جواب دوپهلو-جواب نامشخص و مبهم
دُم ِ هم کردن-مطابق یکدیگر کردن-دو کناره ی چیزی را بر هم نهادن
زار زدن لباس به تن-ناجور و نامناسب بودن لباس
دل داشتن-جرات داشتن-دلیر بودن
از خر شیطان پایین آمدن(از لجاجت دست برداشتن، از تصمیم نادرستی منصرف شدن)
دخترکی-دوشیزگی-بکارت
دیم کار-کشاورزی که کشت خود را دیم زراعت می کند
دو به هم اندازی-فتنه انگیزی-سخن چینی
پته ی کسی را روی آب انداختن-راز کسی را فاش کردن-کسی را رسوا کردن
پشت پا پزان-آیین و رسم پختن آش پشت پا. آش پشت پا
خانه بستن-در بازی نرد دو مهره را در یک خانه قرار دادن تا حریف نتواند در آن جا بنشیند
روی حرف کسی حرف نزدن-با حرف کسی مخالفت نکردن
چار زانو نشستن-نوعی نشستن به طوری که زانوها در راست و چپ و پای راست زیر زانوی چپ و پای چپ زیر زانوی راست قرار گیرد-نهایت ادب و نزاکت
ادرار بزرگ-مدفوع
چاخانچی-کسی که همیشه دروغ بافی می کند
زردنبو-زردمبو
بیراهه-راه میان بر ولی دشوار
خروجی-جای بیرون رفتن-مالیاتی که هنگام خارج شدن از کشور به دولت می پردازند
آفتاب به ملاج کسی خوردن(دیوانه شدن، خل شدن)
ادرار کوچک(شاش)
حریم گرفتن-از کسی پروا داشتن-احترام کسی را نگه داشتن
از چنگ دزد در آمدن و به دام رمال افتادن-از باران به ناودان پناه آوردن
تاپاله-سرگین خشگ شده ی گاو برای سوختن
اهل بیت(اهل خانه، خانواده)
حرف های گنده تر از دهان-ادعاهای زیادی-سخنان خارج از توانایی
پشم و پیله-ریش
پهلو فنگ-نگاه داشتن تفنگ به موازات و عمود بر زمین
رفیق باز-دوست باز-کسی که به دوستان محبت بسیار می کند
از زیر سنگ در آوردن(چیزی را هر چند نایاب و تهیهاش دشوار باشد به دست آوردن)
جوخه ی آتش-جوخه ای که مامور تیراندازی است
دزد زدن-مورد دزدی قرار گرفتن
بله قربان گفتن-تملق بیش از حد گفتن
آب به زیر کسی آمدن-سراسیمه شدن
پاپی بودن-دنبال کردن-اصرار ورزیدن
از آب گل آلود ماهی گرفتن-از اوضاع درهم و آشفته بهره گرفتن
ابرو پاچهبزی-دارای ابروی پهن و پرمو-ابرو قجری
دست از همه جا کوتاه شدن-بی چاره و بی پناه شدن
حشر و نشر داشتن-نشست و برخاست داشتن دوستی و رفت و آمد داشتن
خشک شدن شیر کسی-به کسی که زیاد حرص می خورد و جوش می زند می گویند
خاکی-فروتن و متواضع
پی نوشت-مطلبی که پس از پایان نوشته به آن افزوده می شود
جاجا کردن-مرغ را با جا جا به لانه کردن
ته گرفتن-سوختن غذا
بلد-راهنما-کسی که راه را می شناسد
بیرون روش-اسهال-شکم روش
دست به یکی کردن-همدست شدن-متحد شدن
از کف دست مو برآمدن(روی دادن پیشامدی غیرممکن)
روی دست کسی بلند شدن-کاری را به تر از کسی انجام دادن
در جای خود خشک شدن-مات و مبهوت ماندن
چوب بست-داربست چوبی-چوب بندی
آمد نیامد داشتن-روی دادن واقعهای که احتمال فرخنده و نحسبودن هر دو در آن هست
پای کسی لب گور بودن-به آخر عمر رسیدن-بسیار پیر شدن
پنجه بوکس-سلاحی سردئ به صورت حلقه های به هم پیوسته و دارای برآمدگی های برجسته
دُوال پا-آدم سمج
جرنگی-نقد-یکجا-یک کاسه
چم-رگ خواب-عادت مخصوص هر کسی
تیر در کردن-تیراندازی کردن
آب بستن در چیزی(آبکی و رقیق کردن)
خر کسی از کرگی دم نداشتن-از حق خود گذشتن-از حرف خود برگشتن
آب و رنگ-طراوت و شادابی
تو سری خور-آدم زور شنو-خوار و زبون
پشت-نسل-فرزندان
استخواندار(محکم، بااراده)
المشنگه-هیاهو-آشوب-جنجال-داد و قال
رفتن از رو-خجالت کشیدن-شرم کردن-از میدان به در رفتن-مجاب شدن
جارچی-کسی که حرف در دهانش بند نمی شود-دهن لق
ازخداخواسته(آرزومند، مشتاق)
آمد کردن(رخدادن واقعهای خجسته)
از بن گوش-کمال بندگی و خدمتکاری
چشم چپ به کسی انداختن-دشمنی کردن با کسی
از آب و گل در آمدن-مراحل اولیهی شکلپذیری را پشت سر گذاشتن-بزرگ شدن کودک
آروغ بیجا زدن(نابهجا سخنگفتن، نسنجیده کاری کردن)
رگ زدن-بریدن شریان برای کشتن کسی
تلنگ-یشکن-باد صدا دار-ضربه ی صدا دار
چادر خانه-چادری که زن در خانه می پوشد
پیشمرگ-فدایی-کسی که برای مرگ پیشقدم می شود
پی گرفتن-دنبال کردن کار
چاک کردن-نگا. چاک دادن
براه-سازگار-اهل سازش-با گذشت
از هول هلیم توی دیگ افتادن(از حرص و طمع زیاد به جای سود زیان دیدن)
آب تاختن(پیشاب کردن)
زیپو-بی رنگ و رو-بی رمق-رقیق و بی مزه
پرچانگی کردن-پر گویی کردن-وراجی کردن
زبان تلخی-درشت گویی-گفتار خشن
زبان درازی کردن-با گستاخی و بی ادبی خارج از حد خود سخن گفتن
دل ترکیدن-ترکیدن شکم بر اثر پر خواری
حساب کسی پاک بودن-کار کسی خراب و زار بودن
چشم چران-کسی که چشمش به دنبال زیبارویان باشد
پشکل برچین-سخت بی سر و پا-بسیار حقیر
تخته پاک کن-چیزی که با آن تخته سیاه را در کلاس پاک می کنند
رفتن از رو-خجالت کشیدن-شرم کردن-از میدان به در رفتن-مجاب شدن
چشم خوردن-نظر خوردن
تنه زدن-با تنه به کسی ضربه زدن
بی سیم-دستگاهی که بدون سیم کار می کند
دل داشتن-جرات داشتن-دلیر بودن
جوشکار-کسی که قطعات فلزی را به هم جوش می دهد
بَر و بیابان-دشت و صحرا
دَلِگی-هیزی-چشم چرانی
از چیزی زدن-از مقدار چیزی کسر کردن
افت کردن(کاهش یافتن، کم شدن)
تازه-اکنون-پس از این همه حرف
خیس کردن-ادرار کردن به خود
چول شدن-بور شدن در بازی-شرمنده شدن
بی مخ-بی عقل-شجاع
پشتک زدن-معلق زدن-رنگ عوض کردن-تغییر عقیده دادن
پرت از مرحله-دور از اصل موضوع
پخته-با تجربه-دنیا دیده
دلپُری-عقده ی دل-خشم و کینه ی انباشته شده
پریدن از خواب-بیدارشدن ناگهانی در اثر آوازی سخت یا خوابی آشفته
بساز-آدم سازگار-صبور
ژست گرفتن-به بدن و چهره ی خود حالت ویژه ای دادن
از خواب پریدن(بیدارشدن ناگهانی از خواب)
آش آلو کردن(خجالتزده کردن، کنفت کردن، سکهی یک پول کردن)
این دو کلهدار-خورشید و ماه
زرت-صدای باد در کردن یا شیشکی
چوب دو سر نجس-نگا. چوب دو سر طلا
اسبابکشی(نقل اثاثه از خانهای به خانهی دیگر)
پیر کردن-کسی را بر اثر آزار زیاد فرسوده کردن
به صرافت افتادن-به فکر انجام کاری افتادن
تخم شر-مردم آزار- شرور
زبان ریختن-سر و زبان داشتن-با چرب زبانی و شیرین سخنی کار خود را کردن
جار زدن-سر و صدا راه انداختن-همه را با خبر کردن-رازی را بر ملا کردن-فریاد کشیدن
زیپ-نوعی بست ساخته شده از دو نوار دارای دندانه های فلزی یا پلاستیکی قابل درهم افتادن
ترکه-آدم باریک و بلند
پیس-کسی که پوستش با لکه هایی دو رنگ می شود
حرف گوش کردن-حرف شنوی داشتن
از پشت خنجر زدن-به نامردی به کسی آسیب رساندن یا او را از پای در آوردن
پا خوردن-فریب خوردن
آب شدن و به زمین فرو رفتن(دود شدن و به آسمان رفتن)
جنسی-آن چه که به سکس مربوط باشد
چشم را بستن و دهان را باز کردن-با بی شرمی دشنام دادن
چاق کردن کاری-رو به راه کردن کاری-راه انداختن کاری
پشت رو-وارونه
بَده کردن-کسی را بد وانمود کردن-کنفت کردن-از چشم انداختن
پاتوغ-محل گرد آمدن
پیله کردن دندان-ورم کردن لثه
پشه کوره-پشه ی ریز
آیهی یاس-آن که بدبینی را به کمال میرساند
آب را گل آلود کردن(برای سود خود کارها را به هم زدن)
پیزری-پوشالی-بی ارزش و بی مصرف
تند نویس-کسی که سریع می نویسد
آفتابِ پس دیوار-شامگاه
آفتابه خرج لحیم(بیشتر بودن هزینهی تعمیر چیزی از بهای نو آن)
در تاریکی روشنایی را پاییدن-به طور نهانی مراقب کسی یا چیزی بودن
بی سیم-دستگاهی که بدون سیم کار می کند
راست آمدن-درست درآمدن حدس و پیش بینی
ازدسترفته(عاشق)
برآورد-تخمین
بخت کسی گفتن-خدا برایش ساختن-شانس آوردن
پیش غذا-آن چه پیش از غذای اصلی می خورند
تفنگ کمر شکن-تفنگی که از قنداق خم می شود
زهرآب ریختن-ادرار کردن-شاشیدن
خار چشم کسی بودن-مایه ی عذاب کسی بودن
افتادن توی هچل-گرفتار دردسر و ناراحتی شدن
آب خنک خوردن(به زندان افتادن)
پنبه ی کسی را زدن-کسی را افشا و بی اعتبار کردن
آدم بیخود-بیشخصیت و بیمعنی
چاله میدانی-صفت آدم های بی ادب و بی فرهنگ
دست به ریش کشیدن-با التماس خواهش کردن
جیر و ویر راه انداختن-داد و فریاد راه انداختن
تنه زدن-با تنه به کسی ضربه زدن
به هم زدن-قطع رابطه کردن
خون راه انداختن-نگا. خون به پا کردن
زیر اخیه گذاشتن-کسی را به کاری که سودش به دیگری می رسد گماشتن-زیر فشار گذاشتن
انگشت به دهان نهادن-متحیر ماندن
آفتابهآبکن-پست ترین نوکر
خیس کرده-تر کرده-در آب قرار داده
دهن پاره-بد زبان-بی حیا-کسی که نمی تواند جلوی زبانش را بگیرد