اردیبهشت 8, 1403

منتخبی از اصطلاحات کوچه بازاری و خیابانی ایرانی قسمت 74

خلق کسی تنگ شدن-عصبانی شدن-بی حوصله شدن

با کسی تلیت شب جمعه خوردن-با کسی هم منفعت نبودن

آفتاب گرفتن-زیر آفتاب خوابیدن

 

دار و دسته راه انداختن-برانگیختن یاران و طرفداران-ترتیب دادن گروه هواداران

بُز آوردن-بد آوردن-بد شانسی آوردن

خایه مالی کردن-چاپلوسی کردن-نگا. دستمال ابریشمی داشتن

اسب را گم کردن دنبال نعلش گشتن-اصل را از دست دادن و دنبال فرع گشتن

خروس جنگی-کسی که به اندک چیزی به ستیزه برمی خیزد

چارده معصوم-پیامبر اسلام و دخترش فاطمه و امام علی و یازده امام دیگر شیعیان

زبان فهم-کسی که مطلب یا سخنی را خوب در می یابد

انسان(آدم خوب و پایبند به اصول اخلاقی)

خط زدن-با خط کشیدن روی چیزی آن را باطل کردن

تعارفی-کسی که بیش از اندازه اهل تعارف است-قابل پیشکش

جفت کردن صدا با ساز-هماهنگ کردن صدای ساز توسط کوک

در بحر چیزی بودن-تمامن به چیزی اندیشیدن

جان به سر شدن-بی قرار شدن-سخت نگران شدن

از دماغ فیل افتادن-بسیار متکبر و خودبین بودن

دایر شدن-بر پا شدن-رواج یافتن-آباد شدن

دهن لق-کسی که راز خود و دیگران را بازگوید

چُغُلی-سخن چینی-غیبت-شکایت

حساب کار را داشتن-متوجه موضوع بودن-جوانب کار را در نظر داشتن

پست خوردن کسی-با کسی رو به رو شدن

پخته-با تجربه-دنیا دیده

چشم کسی چهارتا شدن-سخت تعجب کردن-انتظار شدید برد

 
آقام که شما باشید-خدمت شما عرض کنم

افتادن به گردن کسی(به کسی تحمیل شدن)

ابرو تنگ کردن-ناز و غمزه نمودن-افاده و بی‌اعتنایی کردن

از آب درآمدن(نتیجه دادن، تربیت شدن، روشن شدن حقیقت)

ذُق زدن-بهانه گرفتن و گریه کردن-نق زدن

رقاص خانه-دشنام گونه ای برای برخی جاها-جاهای بی حساب و کتاب و شلوغ و پلوغ

بی کتاب-بی پیر-کار دشوار-بی دین-کافر

راست رو-رو به رو-مقابل

چیز به هم بافتن-راست و دروغ سر هم کردن

جل و پلاس کسی را بیرون ریختن-کسی را از جایی بیرون کردن

برای دیدن چیزی ازدحام کردن (اشتیاق زیاد نشان دادن)

الحق و الانصاف(انصافن، حقن)

چِخی-سگ

تو سری خورده-آدم خوار و حقیر

حیدری و نعمتی-گروه های دشمن هم

بند و بساط-اسباب مختصر زندگی

به راست راست-فرمان نظامی برای گردش به راست

زیر سر گذاشتن-زیر سر داشتن

 

دستِ دلبر-گران قدر-عزیز

خر کریم را نعل کردن-رشوه دادن-راضی کردن

 

خالچه و میخچه گذاشتن-شاخ و برگ دادن-شرح و تفصیل بیش از اندازه دادن

خرده حساب-طلب مختصر-دشمنی قبلی

اهل عمل-کسی که کم‌تر حرف می‌زند و بیش‌تر عمل می‌کند

بارانداز-جای پیاده کردن بار

حرف های صد تا یک قاز-حرف های بی ارزش و بی معنی

 
دست کسی رو شدن-مچ کسی باز شدن-حیله ی کسی آشکار شدن

به کسی رو دست زدن-به کسی حقه زدن-کسی را فریب دادن

پر پر زده-ور پریده-نفرینی با آرزوی جان کندن کسی

زیر سبیل کسی را چرب کردن-رشوه دادن به کسی

آستین بر چشم گذاشتن(پنهان گریستن)
پر پر کردن گل-کندن و پراکندن برگ های گل
چوق-چوب-تومان

راه گم کردن-نه از روی میل و اراده بلکه اتفاقی به جایی آمدن

چار انگشتی-آدم بی دست و پا-چلفتی
پشم ریختن-از میان رفتن توانایی و مقام

پا زدن-حق را پایمال کردن-زیان رساندن

پخمه-بی عرضه-خجالتی-ترسو

اصل‌ کاری(مهم‌ترین چیز یا شخص)

حاشیه رفتن-سخنان دور از موضوع گفتن-منحرف شدن از مطلب

تخمش را ملخ خورده-نایاب است

آجرپاره-جواب کسی که به‌جای بله می‌گوید آره

از اوناش نبودن ( فقط به‌صورت منفی)(از جمله‌ی کسانی نبودن که مخاطب گوینده‌ی جمله را از آنان پنداشته است)

خارج از مرکز-مزایایی که به کارمندان خارج از پایتخت داده می شود

چراغان-جشن و سرور پر چراغ

دهن کسی گرم بودن-خوش سخن و مجلس آرا بودن

زبان باز کردن-توانایی گفتار پیدا کردن

ازخودراضی-متکبر-خود پسند

پیش چشم داشتن-در برابر چشم قرار دادن

پیسی-بد رفتاری-آزار

اهل بخیه(وارد در کار، اهل فن)

ریپ زدن-نامیزان کارکردن موتور

دار و ندار-کل دارایی-تمام هستی

بهم رسیدن-به وصال هم رسیدن

رو پنهان کردن-خود را مخفی کردن

زوراب زدن-برای استفراغ زور زدن ولی چیزی بالا نیاوردن
خیر ندیده-نفرینی است به معنی امیدوارم خیر نبیند

دامنگیر کسی شدن چیزی-گرفتار شدن کسی به چیزی

اجاق‌کور-نازا-بی فرزند

ژاندارمری-نهادی که عهده دار حفظ نظم و قانون در بیرون از منطقه های شهری است

تکلیف شدن-به سن بلوغ رسیدن

چیدن و واچیدن-آراستن-در جای خود گذاشتن
اخلاق سگی-تندخویی بیش از اندازه-ناسازگاری با همه

پَپِه-بی عرضه-پخمه-بی سر و زبان-خجالتی-ترسو

دست اندر کار شدن-آغاز به کاری کردن

از بیخ گوش کسی گذشتن-در برابر خطری قرار گرفتن و آسیب ندیدن

 
زن بردن-همسر گرفتن مرد

بد ذات-بد نهاد-بد گوهر-بد جنس-خبیث

 

از سفیدی ماست تا سیاهی زغال(همه و همه چیز)

بلا گرفته-گرفتار بلا-شیطان-شلوغ

رد پا-جای پا-اثر

حساب و کتاب از دست کسی خارج شدن-اداره و نظم امور از دست کسی در رفتن

با کسی بحث و مجادله کردن

خلق الله-مردم

در به دری-بی خانمانی-آوارگی

خوش ظاهر-دارای ظاهر آراسته-کنایه از بدجنس

اره دادن و تیشه گرفتن(جنگ و دعوا داشتن)

راسته چینی-چیدن ساده و آسان

دسته هاون-استوانه ای فلزی یا چوبی برای کوبیدن چیزها در هاون

بردن از رو- از رو بردن

چوب حراج چیزی را زدن-در برابر تاراج و غارت قرار دادن

دور اندیشی-پایان نگری-عاقبت اندیشی

بست زدن-کشیدن یک بست تریاک

داریه-حلقه ای چوبی که روی آن پوست کشیده و رامشگران به همراه دیگر سازها می نوازند

زن ذلیل-مردی که مطیع محض زنش است

آفتابه‌دزد-دزدی که به ربودن چیزهای بی‌ارزش بسنده می‌کند

دایی قزی-دختر دایی

استکانی زدن(می‌خوارگی اندکی کردن)

ریش بابا-نوعی انگور درشت دانه

دست کسی را از پشت بستن-از کسی در کاری پیشی جستن

رو به قبله کردن-کسی را که درحال مرگ است رو به قبله خواباندن

رد کسی را گرفتن-از روی جای پا یا آثار دیگر کسی را دنبال کردن

ابرو زدن-رضا دادن-اشاره کردن

خاکشیر-کنایه از خرد و ریز ریز

دست نخورده-استفاده نشده-چنان که نهاده باشند

بالاخانه را اجاره دادن-تهی مغز بودن-افکار ابلهانه داشتن

از پشه گوشت کبابی خواستن(خواهش یا انتظاری نابه‌جا و نشدنی داشتن)

خیس آب شدن-سر تا پا تر شدن

باجی-خواهر-زن ناشناس

پاگیر کسی شدن-ناخواسته رنجی به کسی رسیدن

اوضاع کسی را بی‌ریخت کردن(زندگی کسی را آشفته کردن، کاسه کوزه‌ی کسی را به‌هم ریختن)

 

پشتک زدن-معلق زدن-رنگ عوض کردن-تغییر عقیده دادن

حرف زدن-پشت سر کسی بدگویی کردن-وراجی کردن

از خود بودن(خودی بودن، محرم بودن)

ادب شدن(فهمیدن، با تنبیه عاقل شدن، تجربه آموختن، آدم شدن)

چادر-پوشش زنان مسلمان ایرانی که پارچه ای است نیم دایره که دنباله ی آن تا پشت پا می رسد

آفتاب‌رو(جایی که آفتاب بر آن بتابد)

به آخر خط رسیدن-به پایان کار

حرف‌های بی‌ربط و صد تا یک قاز

تفنگ سر پر-تفنگی که باروت و گلوله را از سر لوله به درون تفنگ می گذاشتند و با سمبه آن ها می فشردند

از دروازه نگذشتن، از سوراخ سوزن گذشتن(حالاتی بی‌ثبات و بسیار متضاد داشتن)

باد به آستین کسی کردن-کسی را به کاری تحریک کردن

خاک انداز-وسیله ای برای گردآوردن و حمل آشغال و زباله

دماغ سوخته-خجالت زده-شکست خورده

در بحر چیزی بودن-تمامن به چیزی اندیشیدن

 

الف-قاچ خربزه و از این قبیل-بچه‌ی کوچک-سیخ-راست

 

الحق و الانصاف-انصافن-حقن

چار شانه-دارای شانه های پهن-کنایه از مرد خوش اندام
 

اُرس و پرس(پرسش و پاسخ)

دست به دست مالیدن-تردید نشان دادن-هیچ کاری نکردن

درآمد-عایدی

بار آوردن-تربیت کردن-ایجاد کردن-تولید کردن-نتیجه دادن-سبب شدن

پینه زده-وصله کرده

دربست-یک جا-به طور کامل-به طور کلی

تره بار-میوه ها و سبزی ها

از دست کسی کشیدن-از کسی در زحمت و رنج بودن

حدس زدن-پنداشتن-گمان کردن

استخوان‌بزرگ-شخص دارای اصل و نسب

حرص و جوش-عصبانیت

آتش به مال خود زدن(کالایی را بسیار ارزان فروختن)

جیغ زدن-فریاد کشیدن-داد زدن

خرید خدمت-فروختن خدمت کارمند به اداره-پرداخت پول برای نرفتن به خدمت سربازی

با هم شیر و شکر بودن-نهایت دوستی با هم داشتن

 

خشک کن-دستگاه گرفتن رطوبت و خشک کردن لباس و پارچه

بخور و نمیر-مقداری از غذا که تنها برای ادامه ی زندگی کفایت می کند

به لج انداختن-به لجاجت انداختن
دوز و کلک-توطئه-مقدمات طرح کاری نامشروع
چسی درکن-آدم پر مدعا
به ته دیگ خوردن کفگیر-بی چیز شدن-تمام شدن سرمایه

از جایی آب خوردن-ناشی از چیزی بودن

خدا نکرده-امیدوار این طور نباشد

دست علی به همراه-علی یارت باد

اوستاکار-استادکار-ماهر و مسلط

زدن به تخته-برای جلوگیری از چشم زخم و برای تعریف و تشویق گفته می شود

بی بته-بی اصل و نصب-بی پدر و مادر

پاییدن-زیر نظر گرفتن-مراقبت

زهکونی زدن-تیپا زدن-اردنگی زدن

زیپ دهن را کشیدن-حرف نزدن-دهان را بستن
پر روده-پرچانه-روده دراز
تازه نفس-دارای نیروی مصرف نشده

زهرمار خان-ترش رو-اخمو

 

استغفرالله(خدا نکند، خدای نکرده، هرگز)

چاروادار-کسی که چهار پا را کرایه می دهد-آدم بی اصل و بی تربیت

بِبُری-بمیری ! چقدر حرف می زنی !

دست کسی افتادن-گیر کسی افتادن

بنده زاده-پسر من

دست پیش گرفتن-پیشدستی کردن-سبقت گرفتن

اَخ (به زبان کودکان)(بد، بدطعم)

چله ی تابستان-گرمای سخت

خود را گم کردن-خود را برتر از آن که هست دانستن-سابقه ی خود را فراموش کردن

زیر مهمیز کشیدن-به کار سخت واداشتن و بهره برداری کردن

دبه-دسته هایی از اراذل در قدیم که با یکدیگر شوخی های زشت می کردند

افتادن به گردن کسی-به کسی تحمیل شدن

چُس بی طهارت-آدم حقیری که پایش را از گلیمش بیرون می گذارد

پاکار-امر بر-پادو-مباشر

خوش خوراک-نگا. خوش خور

الواتی کردن(عیاشی و هرزگی کردن)

توپ زدن-روی دست حریف برخاستن-کلک زدن

خاکشیر مزاج-غلامباره-سازگار با هر جریانی

آش دهن سوزی نبودن(زیاد جالب نبودن، اهمیت زیادی نداشتن)

خاکسترمال کردن-شستن ظرف با مالیدن خاکستر به آن

بوی حلوای کسی آمدن-قطعی شدن مرگ کسی

از خرس مویی کندن(از مردم خسیس چیزی درآوردن، هرچند ناچیز باشد)

حق شناس-سپاس گزار

آستین‌سرخود(هر چیزی که وسیله‌ی کاربردش همراهش است)

د ِ-پس-آخر

چیله جمع کردن-گردآوردن چیله

به حق پیوستن-مردن

دری وری-سخن بی سر و ته-چرند و پرند

از کفر ابلیس مشهورتر-گاو پیشانی‌سفید-نزد همه معروف

از آب درآوردن(عمل آوردن، انجام دادن)

 

اوستا چسک-فضول و مزاحم-سرخر

تامین آتیه-پیش بینی و اندوخته برای زندگی آینده

جهیزیه-نگا. جهیز

با خدا-خداشناس-مومن
زیر دل کسی زدن-فدر ندانستن-بی اعتنا بودن
از دل و دماغ افتادن-شور و نشاط خود را از دست دادن-بی‌حوصله شدن

پشت چشم آمدن-ناز و افاده کردن- ابرو نازک کردن

چوب در چیزی کردن-تحریک کردن

انگشت بر حرف نهادن-ایراد گرفتن-نکته‌گیری کردن-اعتراض کردن

زاچ-زائو

ابرو کج کردن(خشم گرفتن)

خلق تنگی-عصبانیت-خشمگینی

از جا در رفتن-کنترل خود را ناگهان از دست دادن-ناگهان خشمگین شدن

اما(اشکال‌تراشی، ایجاد شبهه)
خواب ماندن-دراز شدن خواب بر خلاف میل و به قراری نرسیدن
راست و حسینی-رو راست-بی شیله پیله
خرید خدمت-فروختن خدمت کارمند به اداره-پرداخت پول برای نرفتن به خدمت سربازی

زهرمار کردن چیزی-مانع از لذت بردن از چیزی شدن

خونی-قاتل-دشمن سخت-مخالف شدید

چراغ پا ایستادن-به انتظار ایستادن

ربغ رحمت را سر کشیدن-مردن

چشم نداشتن برای دیدن کسی-تحمل نکردن کسی-از کسی بدش آمدن

چشم چپ به کسی انداختن-دشمنی کردن با کسی

پشت و روی یک سکه-دو چیز به ظاهر متفاوت ولی در واقع مانند هم

دُم دار-پر رو-وقیح-دریده

ته چیزی را بالا آوردن-تا آخر خوردن-تمام کردن

افتادن توی هچل(گرفتار دردسر و ناراحتی شدن)

روی باد هوا بودن-سست و بی پایه بودن

راه آهن-دو خط آهن موازی که قطار بر آن حرکت می کند

آلت فعل-وسیله‌ی انجام کار

بد دهن-کسی که پیوسته فحش و ناسزا می گوید

تکیه کلام-آن چه که در موضوع اثری ندارد ولی پی در پی تکرار کنند

آپارتی(زن بی‌حیا و بدزبان، سلیطه، پاچه‌ورمالیده)

دم موشی-هر چیز باریک و دراز

تقلا-دست و پا زدن-کوشش زیاد

چرکو-آدم کثیف
حضرت عباسی-راست و درست

دق دل-دلخوری-کینه-دشمنی

جاگیر شدن-در جای خود ثابت شدن-قرار گرفتن

جاخالی کردن-خود را کنار کشیدن

تُخس-ناقلا-شیطان-شرور

انداختنی(جنس نامرغوب)

پشت هم انداز-حقه باز-حیله گر

افسرده‌بیان(بی‌هوده و بی‌مزه‌گو)

رقصیدن کلاه کسی در هوا-بسیار شادی کردن-کلاه خود را به آسمان انداختن

زائو-زنی که زاییده و در بستر است

تیپا زدن-با نوک پا ضربه زدن

بش باد-حقش باشد-هنگامی که کسی به دشمنان دین لعنت بفرستد-شنوندگان این جمله را می گویند.

خرده شیشه داشتن جنس کسی-بدحنس بودن-آب زیرکاه بودن

دو تا شدن-خم شدن-دو لا شدن
دعوا-مشاجره-نزاع-بازخواست و سرزنش

تخم مرغ کسی زرده نداشتن-حقه باز بودن

 
پشه کسی را لگد زدن-با دردی اندک بنای گله و زاری گذاشتن

جیک و بیک-دو روی قاپ-دوستی صمیمی

بو بردن-حدس زدن-از روی شواهد فهمیدن

حالی شدن-فهمیدن-درک کردن

پاره آجر-شکسته ی آجر

خوابگوشی-سیلی-کشیده

خاج پرست-مسیحی-عیسوی-ارمنی-آشوری

جهود ی-هودی-مقتصد

روکار-روی بنا-نمای عمارت-آن چه که در بیرون چیزی کار شده است

از اوناش نبودن ( فقط به‌صورت منفی)(از جمله‌ی کسانی نبودن که مخاطب گوینده‌ی جمله را از آنان پنداشته است)

برج ریق-برج نامیمون و نامبارک

جاهل-جوان-نادان

آهو چشم(معشوق، شاهد)

خرابکاری-به هم زدن نظم-ایجاد اختلال-آلودن بستر و لباس-تروریسم

تق چیزی در آمدن-گند کاری بالا آمدن-فاش شدن امری پنهان

دار-داربست قالی-چوبه ی اعدام

راست کردن-بلند شدن آلت تناسلی مرد-ایستادگی و پافشاری کردن-پیچیدن به پر و پا

رکاب کش-به تاخت-با سرعت

پیش پا افتاده-کم ارزش-حقیر-معلوم-آشکار

 

از چیزی (کسی) متنفر و بیزار شدن

شعله‌ی آتش

آینه‌ی بخت(آینه‌ای که داماد همراه شمعدان برای عروس می‌فرستد)

 
بشکن-صدایی که در حال شادی و پایکوبی از بهم زدن انگشتان در می آورند.

چنگ مالی کردن-چیزی را زیاد دست مالی کردن

باجی-خواهر-زن ناشناس

بز بگیر-کسی که همیشه به دنبال جنس ارزان یا معاملات پر سود است

آتش بی‌دود-آفتاب-غضب

 

از خوشحالی در پوست نگنجیدن(از شادی سر از پا نشناختن)

دست و دل باز-بخشنده-جوانمرد

الانه-همین حالا-هم اکنون

دخانیات-کشیدنی ها مانند توتون و تنباکو و مانند آن ها

در رفتن تلنگ-باد صدادار در کردن-کنایه از ضعیف و ناتوان شدن

بلا گرفته-گرفتار بلا-شیطان-شلوغ

حرص کسی را درآوردن-کسی را خشمگین کردن
زردمبو-آدم ضعیف و کم خون-دارای رنگ و روی زرد

بور شدن-دماغ سوخته شدن-خجالت زده شدن

دزد و حیز-نادرست و مکار

آسمان با زمین دوختن(داشتن کمال مهارت در تیراندازی)

به دل گرفتن-رنجیده خاطر شدن

 

جای دشمن-کنایه از نشیمنگاه-ماتحت

باد کردن-به فروش نرفتن-کسی را به کاری سخت برانگیختن

دو لُپه خوردن-با خرص و ولع خوردن-لقمه های بزرگ برداشتن

بنا کردن-شروع کردن

دوا گُلی-دوا قرمز-پرمنگنات

آخرین تحویل-قیامت

الانه-همین حالا-هم اکنون

 

تف توی یخه ی خود انداختن-خود را بد نام کردن

 

زیر بته عمل آمدن-بی پدر و مادر بودن-بی فرهنگ بودن

 

براه-سازگار-اهل سازش-با گذشت

پیچ-آن جا که را به سوی دیگری رود

آواز شدن(شهره شدن)

دلپُری-عقده ی دل-خشم و کینه ی انباشته شده

دود دادن سبیل کسی-ادب کردن-تنبیه کردن-شکست دادن

بچاپ بچاپ-اوج سوء استفاده و دزدی

انداختن توی هچل(دچار دردسر و ناراحتی کردن)

خواب آلود-آن که کاملن بیدار نشده است

درگیر شدن-گرفتار شدن-دچار آمدن-برخورد کردن

چشم و ابرو نازک کردن-ناز و افاده کردن

از بیخ گوش کسی گذشتن(در برابر خطری قرار گرفتن و آسیب ندیدن)

ریخته پاشیده-درهم برهم-شلوغ پلوغ

تو هچل-انداختن به دردسر انداختن-دچار مشکل کردن

باد هوا-وعده ی دروغ-چیز پوچ و بی اعتبار

تخم چهارشنبه-حرم زاده-ناسزایی برای بچه های شریر

خوش ظاهر-دارای ظاهر آراسته-کنایه از بدجنس

تغ تغ-صدای برخورد دو چیز به هم

پیاله فروش-میخانه چی

حرف توی دهن کسی خشک شدن-از سخن گفتن باز ماندن

خنک کردن-سرد کردن

دست کم گرفتن-کم بها دادن-اهمیت ندادن-حقیر شمردن

اهل محل-همه‌ی کسانی که در یک محل کار یا زندگی می‌کنند

دله کاری-پرداختن به کارهای پست و کم درآمد

چاپچی-دروغ گو-لاف زن

خلق کسی تنگ شدن-عصبانی شدن-بی حوصله شدن

آدم نچسب-کسی که جاذبه‌ای ندارد و علاقه دیگران را جلب نمی‌کند

پُخت-هر نوبت از پختن

دمیدن توی لوله ی شیپور-خوابیدن و خرناس کشیدن

پوست کلفت-سخت جان-مقاوم

چنار تجریش-متلک بد

دانش جو-دانش پژوه-آن که در دانشگاه درس می خواند

چانه زدن-پرگویی و اصرار برای تخفیف خواستن

برگ برنده-ورقی که با آن بتوان بازی را برد-وسیله ی اثر بخش

بچه افتادن-سقط شدن جنین

آب تاختن-پیشاب کردن

خصوصی-مقابل عمومی

ریختگی-ریزش

د ِ-پس-آخر

چرخ دستی-چرخ خیاطی که با دست به حرکت می افتد

از جنس چیزی بودن

بد اخم-عبوس و ترشرو

آتشی شدن(از کوره در رفتن)

پدر کسی در آمدن-بسیار اذیت شدن-دخل کسی آمدن

حاشیه دار-کناره دار

پاره آجر-شکسته ی آجر

از سرما چاقو دسته کردن-به پهلو دراز کشیدن و زانوها را روی شکم جمع کردن و دست‌ها را میان پاها فرو بردن

درد دل-غم و اندوه درونی

زیر نافی-هدیه ای که برای بریدن ناف نوزاد به قابله می دهند

ترس بر داشتن کسی را-از وارد شدن به کاری بیم داشتن

آدم‌قحطی(کمیابی آدم های کارآمد)

آب در هاون کوفتن-کار بی‌هوده کردن

بی ریش-ناجوانمرد-نامرد

اُتُل(شکم، اتوموبیل)

بَده شدن-از چشم افتادن-بد جلوه کردن

دندان طمع از چیزی کشیدن-از چیزی چشم پوشیدن-دست کشیدن-رها کردن

چهار دستی-فراوانی

پی نوشت-مطلبی که پس از پایان نوشته به آن افزوده می شود

این مطلب را هم بخوانید :   MANAGEMENT AND SOCIAL MEDIA MANAGEMENT

چرخ کسی را چنبر کردن-به اصرار کسی را به کار واداشتن-پیله کردن

آستین از دهان برداشتن-خندیدن

از چیزی (کسی) زده شدن(از چیزی (کسی) متنفر و بیزار شدن)

زنده بیوه-زنی که شوهرش بدون آن که او را طلاق داده باشد-او را ترک کرده است

چوبی رقصیدن-رقصیدن با دوستمال در دو دست

خون کسی را به جوش آوردن-کسی را بسیار خشمگین ساختن
جور آمدن-اجزای لازم کاری با یکدیگر سازگار آمدن

تار و مار-متفرق-پراکنده

جی جی باجی-صمیمیت بسیار زیاد ولی غیر واقعی

خداحافظی کردن-به درود گفتن

پاگون-سردوشی

در پوست کسی رفتن-سخت مزاحم کسی شدن-از کسی بد گفتن

پُرز دادن-روی آتش گرفتن مرغ پر کنده برای سوزاندن پرهای ریز آن

باغ وحش-جایی برای نگهداری انواع حیوانات غیر اهلی

آقادایی را جنباندن-حرکتی به خود دادن

امن و امان(بدون بیم و هراس)

اشکال‌تراشی(ایرادگیری، گره در کار اندازی)

به روز سگ افتادن-بدبخت و بیچاره شدن-به فلاکت افتادن

چانه گیر-کسی که خمیر را چانه می کند

جاده کوبی-راه صاف کردن

دم دما-نزدیک-حدود-حوالی

بانی خیر-نیکوکار-کسی که اثر خیر از خود بجا گذاشته است

رک گو-کسی که صریح و بی پروا حرف می زند
بی ریشه-بدون اصالت-نا اهل-نا نجیب

تو گذاشتن-چیزی را مسکوت گذاشتن-از درون دوختن

بز رو-راه باریک و پرپیچ و خم در کوه و جنگل

دست خالی برگرداندن-نا امید کردن-پاسخ رد دادن

اهل کاری بودن-وارد بودن در کاری

خر کریم را نعل کردن-رشوه دادن-راضی کردن

در بردن-بیرون بردن-گذراندن

خودشیرینی-خوش رقصی-خود را صمیمی وانمود کردن

چرک کردن-عفونت کردن زخم

آفتابه خرج لحیم(بیشتر بودن هزینه‌ی تعمیر چیزی از بهای نو آن)

با پنبه سر بریدن-با نرمی و تدبیر آزار و آسیب رساندن

جیر جیر کردن-داد و فریاد عاجزانه کردن برای میانجی طلبی

خروار-کنایه از مقدار زیاد

راه کشیدن چشم-خیره شدن بی اراده به جایی بدون پلک زدن
روز بد نبینی-امیدوارم به سرت نیاید

بد جنس-بد ذات-بد نهاد-فرومایه

توپ بستن به مال-حیف و میل کردن مال-ولخرجی کردن

پا به زا-حیوان یا انسانی که هنگام زایمانش نزدیک است

زیر سبیل گذاشتن-تحمل کردن-به روی خود نیاوردن

به روز سگ افتادن-بدبخت و بیچاره شدن-به فلاکت افتادن

آرد خود را بیختن و الک را آویختن-کسی که وظایف زندگی‌اش را انجام داده و دیگر توقعی از او نیست

وسیله‌ی بازی (به‌ویژه برای کودکان)

ترشرویی-بد خویی-اخمو بودن

دو به هم زن-دو به هم انداز

پهلوان پنبه-درشت اندام ولی بی زور-پهلولن دروغی

رضا ترکی-پارچه ی ابریشمی یزدی که در مشهد به آن علی شیر خدا می گویند.

زهره ی کسی را آب کردن-سخت ترساندن

پا به سال گذاشتن-بزرگ شدن

در آوردن پول-برای به دست آوردن پول و درآمد کوشیدن

چینه-دیوار گلی

 

تا شدن-دو لا شدن-جمع شدن

خرحمال-کسی که فقط کارهای دشوار می کند

زرت و زورت-زرت و پرت

آب دندان خوردن(حسرت خوردن)

زبان زرگری-زبانی قراردادی که گروهی در میان خود بدان سخن گویند و دیگران آن را نفهمند

خرج در رفته-خالص-ارزش پس از کسر مخارج لازم

تو خیک کسی فرو رفتن-کلاه سر کسی گذاشتن-به کسی قالب کردن

جا انداختن-به سر جای خود آوردن

خایه قوچی-نوعی شیشه ی کوچک بیضی شکل

از کار در آمدن(آزموده شدن، نتیجه دادن)

اجل‌برگشته(کسی که مرگ به‌سراغش آمده)

جز جگر زدن-نفرینی است به معنی به بلا گرفتار شدن-دل سوختن بر اثر اندوه و مصیبت

بر و برگرد نداشتن-مسلم-قطعی-بی چون و چرا

دانشگاهی-کسی که در دانشگاه کار می کند-اعضای هیات علمی

تو سری زدن-تحمیل عقیده با دشنام و اهانت
باب-مرسوم-معمول

از جیب رفتن(سود یا لذتی را از کف دادن)

آینه‌ی دست(تیغ و خنجر)

دست مریزاد-آفرین !-دستت درد نکند !

رک رک نگاه کردن-چپ چپ نگاه کردن-بر بر نگاه کردن

تاخیر بردار-قابل عقب انداختن

رنگ انداختن-رنگ دلخواه را پیدا کردن

زهره ترک شدن-زهره آب شدن

پیشت-آوازی برای راندن گربه

ای والله گفتن(به برتری کسی بر خود اقرار کردن)

دهن-واحد آواز خواندن

استخوان‌دار-محکم-بااراده

آبگوشتی(بی‌ارزش، پیش پا افتاده)

دنگ انداختن-نزدیکی جنسی کردن

دور تسبیح-بسیار و بی شمار

آخرین تیر ترکش-آخرین تدبیر

چشم و ابرو نازک کردن-ناز و افاده کردن

دست از سر کچل کسی بر نداشتن-کسی را به حال خود نگذاشتن

ریز بار-باران ریز-ابری که باران ریز دارد

حرف پراندن-بدون اندیشیدن چیزی گفتن

توالت رفتن-به دستشویی رفتن

روده گشاد کردن-سکسکه کردن

حُجره-دفتر کار در بازار و تیمچه

در هچل انداختن-به درد سر انداختن-به مخمصه انداختن

جیک جیک-آواز پرندگان-سخنی که فهمیده نمی شود

رنجیده کردن-آزرده ساختن-رنجانیدن

پارتی بازی-حزب بازی-انجام کار از طریق سفارش و توصیه
بوگندو-آدم کثیف و بد بو

بگو بخند-خوش مشرب-بذله گو

آشیخ روباه-آب‌زیرکاه-مکار

این به آن در(چیزی که عوض دارد گله ندارد، در مقام انجام عمل متقابل می‌گویند)

در ثانی-ثانیا-دوم

بساز و بفروش-ساختن خانه ی بدون استحکام به قصد فروش

زیر دل کسی زدن-فدر ندانستن-بی اعتنا بودن

پاتی-در هم و بر هم-نامنظم

تنگ کسی گرفتن-احتیاج فوری به قضای حاجت داشتن

بیل را پارو کردن-در کاری ناشیگری محض کردن

از بیخ گوش کسی گذشتن-در برابر خطری قرار گرفتن و آسیب ندیدن

 

از کسی حساب بردن-از کسی ترس داشتن

دست به کار شدن-آغاز به کار کردن

تازه به دوران رسیده-نو کیسه-کسی که تازه به ثروت یا به جایی رسیده است

حتم داشتن یق-ین داشتن

روبوسی-به مناسبتی روی یکدیگر را بوسیدن

باغ وحش-جایی برای نگهداری انواع حیوانات غیر اهلی

چپ بُر-نوعی اره ی دستی

خبر مرگش-خدا مرگش بدهد
پیر هافهافو-سخت پیر-پبری که دندان هایش ریخته است

تیر و ترقه شدن-سخت خشمگین شدن-ناگهان از جا در رفتن و ناسزا گفتن

بساط-جایی در کنار خیابان که دستفروشان کالاهای خود را عرضه می کنند

بی در و پیکر-ولنگ و واز-بی حساب و کتاب-بی نظم و قاعده

آینه‌ی هفت‌جوش-خورشید
اجاق(دودمان)

دنبال کردن-تعقیب کردن-اصرار و پافشاری کردن-پی گیری کردن

زنجیر زن-کسی که در ماه محرم به پشت خود زنجیر می زند

جناغ-استخوان جلو سینه ی مرغ

از حد (توانایی) خود تجاوز کردن

آتو(بهانه، دستاویز، نقطه‌ضعف)

تو هفت آسمان یک ستاره نداشتن-در نهایت فقر و تنگدستی بودن

آفتابِ پس دیوار-شامگاه

انگشت به دهان(حیرت‌زده، سرگشته)

دُم بریده-زرنگ و ناقلا-بدجنس

باج به شغال دادن-به شخصی پست رشوه دادن

چپو-غارت-تاراج

چشم کسی آلبالو گیلاس چیدن-نگاه کردن و ندیدن

چینی-در یک رده قرار دادن آجرهای دیوار

خرس گنده-برای تحقیر به کسانی که اداهای خارج از سن خود در می آورند گفته می شود

باد خوردن-هوا خوردن

چِخ کردن-راندن سگ

ته دل کسی قرص بودن-خاطرجمع بودن-نگرانی نداشتن

رخت و پَخت-لباس ها-پوشاک
چای صاف کن-وسیله ای نوردار برای صاف کردن چای به هنگام ریختن به استکان یا فنجان

جواب دوپهلو-جواب نامشخص و مبهم

دُم ِ هم کردن-مطابق یکدیگر کردن-دو کناره ی چیزی را بر هم نهادن

زار زدن لباس به تن-ناجور و نامناسب بودن لباس

زور گفتن-حرف و خواست خود را به کسی تحمیل کردن

دل داشتن-جرات داشتن-دلیر بودن

از خر شیطان پایین آمدن(از لجاجت دست برداشتن، از تصمیم نادرستی منصرف شدن)

دخترکی-دوشیزگی-بکارت
دیم کار-کشاورزی که کشت خود را دیم زراعت می کند

دو به هم اندازی-فتنه انگیزی-سخن چینی

پته ی کسی را روی آب انداختن-راز کسی را فاش کردن-کسی را رسوا کردن

پشت پا پزان-آیین و رسم پختن آش پشت پا. آش پشت پا

چس دماغ-پر افاده-پر ادعا

خانه بستن-در بازی نرد دو مهره را در یک خانه قرار دادن تا حریف نتواند در آن جا بنشیند

روی حرف کسی حرف نزدن-با حرف کسی مخالفت نکردن

چار زانو نشستن-نوعی نشستن به طوری که زانوها در راست و چپ و پای راست زیر زانوی چپ و پای چپ زیر زانوی راست قرار گیرد-نهایت ادب و نزاکت

پایین دست-طرف پایین

ادرار بزرگ-مدفوع

آتشی(تندخو، زودخشم)

چاخانچی-کسی که همیشه دروغ بافی می کند

زردنبو-زردمبو

خبره-ماهر-استاد

بیراهه-راه میان بر ولی دشوار

بد ذات-بد نهاد-بد گوهر-بد جنس-خبیث

خروجی-جای بیرون رفتن-مالیاتی که هنگام خارج شدن از کشور به دولت می پردازند
آفتاب به ملاج کسی خوردن(دیوانه شدن، خل شدن)

ادرار کوچک(شاش)

حریم گرفتن-از کسی پروا داشتن-احترام کسی را نگه داشتن

از چنگ دزد در آمدن و به دام رمال افتادن-از باران به ناودان پناه آوردن

تاپاله-سرگین خشگ شده ی گاو برای سوختن
اهل بیت(اهل خانه، خانواده)
حرف های گنده تر از دهان-ادعاهای زیادی-سخنان خارج از توانایی

پشم و پیله-ریش

خورد و برد-افراط و زیاده روی-ریخت و پاش-تعدی و تجاوز

پهلو فنگ-نگاه داشتن تفنگ به موازات و عمود بر زمین
رفیق باز-دوست باز-کسی که به دوستان محبت بسیار می کند

از زیر سنگ در آوردن(چیزی را هر چند نایاب و تهیه‌اش دشوار باشد به دست آوردن)

جوخه ی آتش-جوخه ای که مامور تیراندازی است

دزد زدن-مورد دزدی قرار گرفتن

بله قربان گفتن-تملق بیش از حد گفتن

آب به ‌زیر کسی آمدن-سراسیمه شدن

زهکونی-اردنگی-تیپا

بازتاب-واکنش-برگشت نور-صدا یا حرارت

زردنبو-زردمبو

پاپی بودن-دنبال کردن-اصرار ورزیدن

از آب گل آلود ماهی گرفتن-از اوضاع درهم و آشفته بهره گرفتن

ابرو پاچه‌بزی-دارای ابروی پهن و پرمو-ابرو قجری

 

دست از همه جا کوتاه شدن-بی چاره و بی پناه شدن

حشر و نشر داشتن-نشست و برخاست داشتن دوستی و رفت و آمد داشتن

خشک شدن شیر کسی-به کسی که زیاد حرص می خورد و جوش می زند می گویند
 

خاکی-فروتن و متواضع

پی نوشت-مطلبی که پس از پایان نوشته به آن افزوده می شود

جاجا کردن-مرغ را با جا جا به لانه کردن

ته گرفتن-سوختن غذا

بلد-راهنما-کسی که راه را می شناسد

بیرون روش-اسهال-شکم روش

دست به یکی کردن-همدست شدن-متحد شدن

چاخان کردن-دروغ گغتن-چُسی آمدن

از کف دست مو برآمدن(روی دادن پیشامدی غیرممکن)

روی دست کسی بلند شدن-کاری را به تر از کسی انجام دادن

 

در جای خود خشک شدن-مات و مبهوت ماندن

چوب بست-داربست چوبی-چوب بندی

آمد نیامد داشتن-روی دادن واقعه‌ای که احتمال فرخنده و نحس‌بودن هر دو در آن هست

از هول هلیم توی دیگ افتادن-از حرص و طمع زیاد به جای سود زیان دیدن

پای کسی لب گور بودن-به آخر عمر رسیدن-بسیار پیر شدن

دست نشانده-زیر دست-مطیع-فرمان بردار

پنجه بوکس-سلاحی سردئ به صورت حلقه های به هم پیوسته و دارای برآمدگی های برجسته

دُوال پا-آدم سمج

جرنگی-نقد-یکجا-یک کاسه

چم-رگ خواب-عادت مخصوص هر کسی

اسباب زحمت(کسی یا چیزی که موجب دردسر و آزار شود)

تیر در کردن-تیراندازی کردن

آب بستن در چیزی(آبکی و رقیق کردن)

حبه ی انگور-دانه ی انگور

خر کسی از کرگی دم نداشتن-از حق خود گذشتن-از حرف خود برگشتن

آب و رنگ-طراوت و شادابی

تو سری خور-آدم زور شنو-خوار و زبون

پشت-نسل-فرزندان

استخوان‌دار(محکم، بااراده)

بالای چشمت ابروست- به کسی نگفتن که بالای چشمت ابروست

الم‌شنگه-هیاهو-آشوب-جنجال-داد و قال

رفتن از رو-خجالت کشیدن-شرم کردن-از میدان به در رفتن-مجاب شدن

پالان کسی را لوخ کردن-به قصد فریب از کسی تعریف کردن

جارچی-کسی که حرف در دهانش بند نمی شود-دهن لق

ازخداخواسته(آرزومند، مشتاق)

آمد کردن(رخ‌دادن واقعه‌ای خجسته)

از بن گوش-کمال بندگی و خدمتکاری

چشم چپ به کسی انداختن-دشمنی کردن با کسی
 

از آب و گل در آمدن-مراحل اولیه‌ی شکل‌پذیری را پشت سر گذاشتن-بزرگ شدن کودک

آروغ بی‌جا زدن(نابه‌جا سخن‌گفتن، نسنجیده کاری کردن)

رگ زدن-بریدن شریان برای کشتن کسی

تلنگ-یشکن-باد صدا دار-ضربه ی صدا دار

دوخته فروش-کسی که پارچه بخرد-از آن لباس بدوزد و برای فروش عرضه کند

آیینه‌ی اسکندری-آفتاب

اجاق کسی کور بودن(نازا بودن، بی فرزند بودن)

چادر خانه-چادری که زن در خانه می پوشد
پیشمرگ-فدایی-کسی که برای مرگ پیشقدم می شود

چَه چَه-صدای بلبل

پی گرفتن-دنبال کردن کار

چاک کردن-نگا. چاک دادن

براه-سازگار-اهل سازش-با گذشت

از هول هلیم توی دیگ افتادن(از حرص و طمع زیاد به جای سود زیان دیدن)

آب تاختن(پیشاب کردن)

 
زیپو-بی رنگ و رو-بی رمق-رقیق و بی مزه
پرچانگی کردن-پر گویی کردن-وراجی کردن

خر آوردن و باقالی بار کردن-برای جتجال و دعوایی آماده شدن

خدا-بسیار زیاد-فراوان

پَلِه-پول

حساب بردن-پروا داشتن-اطاعت کردن

زبان تلخی-درشت گویی-گفتار خشن

زبان درازی کردن-با گستاخی و بی ادبی خارج از حد خود سخن گفتن

دل ترکیدن-ترکیدن شکم بر اثر پر خواری

حساب کسی پاک بودن-کار کسی خراب و زار بودن

چشم چران-کسی که چشمش به دنبال زیبارویان باشد

پشکل برچین-سخت بی سر و پا-بسیار حقیر

تخته پاک کن-چیزی که با آن تخته سیاه را در کلاس پاک می کنند

رفتن از رو-خجالت کشیدن-شرم کردن-از میدان به در رفتن-مجاب شدن

اردک رفتن، غاز آمدن(دست از پا درازتر برگشتن)

چشم خوردن-نظر خوردن

تنه زدن-با تنه به کسی ضربه زدن

بی سیم-دستگاهی که بدون سیم کار می کند

دل داشتن-جرات داشتن-دلیر بودن

دُم سیاه-نوع مرغوب برنج گیلان-کبوتری که دم سیاه دارد

جوشکار-کسی که قطعات فلزی را به هم جوش می دهد

بَر و بیابان-دشت و صحرا

 

دَلِگی-هیزی-چشم چرانی

از چیزی زدن-از مقدار چیزی کسر کردن

افت کردن(کاهش یافتن، کم شدن)

تازه-اکنون-پس از این همه حرف

خیس کردن-ادرار کردن به خود

چول شدن-بور شدن در بازی-شرمنده شدن

بی مخ-بی عقل-شجاع

پشتک زدن-معلق زدن-رنگ عوض کردن-تغییر عقیده دادن

پرت از مرحله-دور از اصل موضوع

 

پخته-با تجربه-دنیا دیده

دلپُری-عقده ی دل-خشم و کینه ی انباشته شده

پریدن از خواب-بیدارشدن ناگهانی در اثر آوازی سخت یا خوابی آشفته

جِر زن-کسی که در بازی یا کاری دبه در می آورد

بساز-آدم سازگار-صبور

ژست گرفتن-به بدن و چهره ی خود حالت ویژه ای دادن

از خواب پریدن(بیدارشدن ناگهانی از خواب)

بستن دست کسی از پشت-در انجام کاری از کسی پیش بودن

آش آلو کردن(خجالت‌زده کردن، کنفت کردن، سکه‌ی یک پول کردن)

این دو کله‌دار-خورشید و ماه

زرت-صدای باد در کردن یا شیشکی

چوب دو سر نجس-نگا. چوب دو سر طلا

اسباب‌کشی(نقل اثاثه از خانه‌ای به خانه‌ی دیگر)

پیر کردن-کسی را بر اثر آزار زیاد فرسوده کردن

اگر و مگر کردن-شرط و بهانه آوردن

به صرافت افتادن-به فکر انجام کاری افتادن
تخم شر-مردم آزار- شرور

زیر پای کسی را خالی کردن-زیر پای کسی را جارو کردن

از بن ناخن-ذخیره-بندگی-اطاعت

زبان ریختن-سر و زبان داشتن-با چرب زبانی و شیرین سخنی کار خود را کردن

جار زدن-سر و صدا راه انداختن-همه را با خبر کردن-رازی را بر ملا کردن-فریاد کشیدن

زیپ-نوعی بست ساخته شده از دو نوار دارای دندانه های فلزی یا پلاستیکی قابل درهم افتادن

ترکه-آدم باریک و بلند

پیس-کسی که پوستش با لکه هایی دو رنگ می شود

حرف گوش کردن-حرف شنوی داشتن

از خرس مویی کندن(از مردم خسیس چیزی درآوردن، هرچند ناچیز باشد)

از پشت خنجر زدن-به نامردی به کسی آسیب رساندن یا او را از پای در آوردن

پا خوردن-فریب خوردن

آب شدن و به زمین فرو رفتن(دود شدن و به آسمان رفتن)
جنسی-آن چه که به سکس مربوط باشد
چشم را بستن و دهان را باز کردن-با بی شرمی دشنام دادن
چاق کردن کاری-رو به راه کردن کاری-راه انداختن کاری
پشت رو-وارونه
بَده کردن-کسی را بد وانمود کردن-کنفت کردن-از چشم انداختن

پاتوغ-محل گرد آمدن

پیله کردن دندان-ورم کردن لثه

پشه کوره-پشه ی ریز

آیه‌ی یاس-آن که بدبینی را به کمال می‌رساند

البرز(بلندقامت، دلیر)

آب را گل آلود کردن(برای سود خود کارها را به هم زدن)

 
پیزری-پوشالی-بی ارزش و بی مصرف

تند نویس-کسی که سریع می نویسد

آفتابِ پس دیوار-شامگاه

آفتابه خرج لحیم(بیشتر بودن هزینه‌ی تعمیر چیزی از بهای نو آن)

در تاریکی روشنایی را پاییدن-به طور نهانی مراقب کسی یا چیزی بودن

زبان آدم سر کسی نشدن-به حرف منطقی تن ندادن و آن را نپذیرفتن

بی سیم-دستگاهی که بدون سیم کار می کند
راست آمدن-درست درآمدن حدس و پیش بینی
ازدست‌رفته(عاشق)

برآورد-تخمین

بخت کسی گفتن-خدا برایش ساختن-شانس آوردن

پیش غذا-آن چه پیش از غذای اصلی می خورند

تفنگ کمر شکن-تفنگی که از قنداق خم می شود

زهرآب ریختن-ادرار کردن-شاشیدن

خار چشم کسی بودن-مایه ی عذاب کسی بودن

خرج دادن-مهمانی دادن در جشن های دینی یا ایام سوگواری

افتادن توی هچل-گرفتار دردسر و ناراحتی شدن

خوش خرید-کسی که چانه نمی زند و نقد معامله می کند

آب خنک خوردن(به زندان افتادن)

پنبه ی کسی را زدن-کسی را افشا و بی اعتبار کردن

آدم بی‌خود-بی‌شخصیت و بی‌معنی

چاله میدانی-صفت آدم های بی ادب و بی فرهنگ

دست به ریش کشیدن-با التماس خواهش کردن

جیر و ویر راه انداختن-داد و فریاد راه انداختن

تنه زدن-با تنه به کسی ضربه زدن

به هم زدن-قطع رابطه کردن

خون راه انداختن-نگا. خون به پا کردن

زیر اخیه گذاشتن-کسی را به کاری که سودش به دیگری می رسد گماشتن-زیر فشار گذاشتن

انگشت به دهان نهادن-متحیر ماندن

آفتابه‌آب‌کن-پست ترین نوکر

خیس کرده-تر کرده-در آب قرار داده

دهن پاره-بد زبان-بی حیا-کسی که نمی تواند جلوی زبانش را بگیرد