اردیبهشت 8, 1403

منتخبی از فرهنگ لغات و اصطلاحات کوچه بازاری قسمت 169

خوابگوشی-سیلی-کشیده

خون سیاوش-انگیزه ای که سبب نابودی دو خانواده-دو شهر یا دو کشور شود

زن مرده-مردی که زنش درگذشته است

جفت کردن کفش های کسی-بیرون کردن کسی از جایی
دود از کله ی کسی برخاستن-سخت شگفت زده شدن-حیرت بسیار کردن

جان جان-معشوق-محبوب

آستین افشاندن-رقصیدن-انکارنمودن-انعام دادن

روده کوچکه ی کسی روده بزرگش را خوردن-کنایه از شدت گرسنگی

حسابی-معقول-مورد اعتنا-کاملن

آسمان سوراخ شدن(رویداد بزرگ پیش آمدن)

خرج رو دست کسی گذاشتن-کسی را در خرج انداختن

تا-لنگه-همتا

پا سوخت-پا بد-بد شانس

دل و حوصله-آمادگی-حاضر بودن برای انجام کاری-شور و اشتیاق

رَکَبی گفتن-به کسی متلک و حرف درشت گفتن

توپ ِ توپ-ثروتمند-بی نیاز

جیب کَن-کسی که کارش اخاذی و تلکه است-کسی که دیگران را می دوشد

حیوونکی-نگا حیوانکی

باب دهان-موافق سلیقه-مطابق میل-خوشایند

آشیخ روباه(آب‌زیرکاه، مکار)

جَخ-تازه-هنوز-فوقش

باجه-جای بلیت فروشی

تن در دادن-به کاری حاضر شدن-انجام کاری را پذیرفتن

آستین تر داشتن-بسیار گریه کردن

تو گود-ظرف عمیق برای آش و سوپ و جز آن ها

برخورد کردن به تریج قبای کسی-گران آمدن-بی دلیل ناراحت شدن-به کسی توهین شدن

افت کردن-کاهش یافتن-کم شدن

جا خوردن-یکه خوردن-تعجب زیاد کردن-غافلگیر شدن

به چاک زدن-فرار کردن-جیم شدن

چرخ خوردن-به دور خود چرخیدن

از عزا در آوردن(به دوره‌ی عزاداری پایان دادن)

چهار چشمی پاییدن-با دقت مواظب بودن

جیگر-نگا. جگر-خطابی میان دوستان صمیمی به معنی عزیزم-عزیز دلم
ته گیلاس-نوشیدنی کمی که ته گیلاس مانده است
دَرَنگ-صدای شکستن چیزی یا زدن سیلی
از گلیم خود پا را درازتر کردن(از حد (توانایی) خود تجاوز کردن)

تعارفی-کسی که بیش از اندازه اهل تعارف است-قابل پیشکش

چروکیده-چین دار شده-ناصاف
خیال کسی را راحت کردن-موجب اطمینان خاطر کسی شدن-به کسی جواب رد دادن

دهنه ی کسی را کشیدن-جلو حرف زدن کسی را گرفتن

تبدیل به احسن کردن-چیزی را با چیز بهتری عوض کردن

خردمرد کردن-ریزه ریزه کردن

تو دوزی-دوختن از درون

خوردن بلا به جان-اصابت بلا با جان

دست به دست کردن-تردید کردن-کوتاهی کردن-وقت کشتن

آب به آب شدن-تغییر آب و هوا دادن-بهبود یافتن به سبب سفر

آب نخوردن چشم(امید نداشتن)

پا به فرار گذاشتن-گریختن

اسب را گم کردن دنبال نعلش گشتن-اصل را از دست دادن و دنبال فرع گشتن

خرناس کردن-خرخر کردن در خواب

پشت کاری را گرفتن-دنبال کردن کاری به قصد به پایان بردن آن

چاله میدانی-صفت آدم های بی ادب و بی فرهنگ

حاج خانم-عنوان احترام آمیز برای زنان مسلمان سالمند
بستری-خوابیده در بستر-بیمار
پایگیر کسی شدن-زیان یا جرمی به کسی افتادن

بد اخم-عبوس و ترشرو

تسمه پروانه-تسمه ای که پروانه ی موتور را به گردش در می آورد

دل واپس-نگران-چشم به راه-مضطرب

حنز پنزر-نگا. خرت و پرت

به هدر دادن-تلف کردن-تباه کردن-از دست دادن

آب بستن در چیزی(آبکی و رقیق کردن)

آب خنک خوردن-به زندان افتادن

زَوال-مست مست-لول

بساط در آوردن-الم شنگه راه انداختن-رسوایی به بار آوردن

زیر دم سستی-انحراف اخلاقی

آبِ خشک(آب بسته)

 

داش-لوطی-مشدی

آجیل دادن-رشوه دادن-حق و حساب دادن

پس دادن درس-پاسخ دادن به پرسش های درسی

از گرد راه رسیده-تازه‌وارد-هنوز به کار دیگری نپرداخته

افسار کسی را شل کردن(به کسی آزادی کمی دادن)

آسمان با زمین دوختن(داشتن کمال مهارت در تیراندازی)

جوراب شلواری-جوراب همراه با شلواری از همان جنس و چسبیده به آن

خوردنی-غذا-قابل خوردن

چُل کلید-جام درویشان

خوش بیار-آن که کار و روزگار بر وفق مرادش می گذرد-خوش شانس

پیش پیشکی-از پیش

جوش زدن دل-نگران و مضطرب بودن-در دلهره به سر بردن

 
تُف به دهن-حیرت زده

دنگ کسی گرفتن-هوس نابه جا کردن برای انجام کاری-تصمیم ناگهانی برای کاری گرفتن

از کرگی دم نداشتن خر(نهایت پشیمانی و انصراف از ادامه‌ی کاری)

دستگیره-وسیله ی باز و بسته کردن در و پنجره-کهنه ای در آشپزخانه برای برداشتن دیگ از روی اجاق

خوشان خوشان-نهایت خوشی و لذت

خاکشیر نبات-دوستی و رابطه ی نزدیک-سوابق آشنایی

از شوخی گذشته(حالا برسیم به مطالب جدی)

اجباری-خدمت سربازی

انسان(آدم خوب و پایبند به اصول اخلاقی)

اگر و مگر کردن-شرط و بهانه آوردن

چوبک-خرده های چوب که برای شستن لباس به کار می رود

جِر انداختن کسی را-اوقات کسی را تلخ کردن-خشمگین کردن کسی

زهرمار کردن چیزی-مانع از لذت بردن از چیزی شدن

رنجیده شدن-آزرده خاطر شدن-آزرده دل شدن

بی قابلیت-بی ارزش-اندک-مختصر

به جلز و ولز افتادن-به گریه و التماس افتادن

چاییدن-سرما خوردن-زکام کردن

تکیه-محلی برای روضه خوانی-پشت به چیزی دادن

آن سفر(آن بار، آن دفعه)

تُخم-اصل هرچیزی-دانه

زیش ریش-تار تار-از هم جدا شده

به سیم آخر زدن-بی قید شدن-از روی ناامیدی کاری را که نباید کرد انجام دادن

زبان چرب و نرم داشتن-گفتار خوشایند و فریبنده داشتن

تو دل شیر رفتن-جرات فراوان داشتن

از قلم انداختن-از یاد بردن-مورد بی‌توجهی قرار دادن

از پا درآمدن(افتادن، سخت خسته و درمانده شدن)

آجر شدن نان(از بین رفتن درآمد)
دان پاشیدن-دانه ریختن-به قصد گرفتار کردن کسی به او امتیازات دادن

بار و بنه-وسایل سفر

پاخت-بند و بست-تبانی کردن

زخم و زیلی-خونین و مالین-پر زخم
 

از جیب رفتن-سود یا لذتی را از کف دادن

روی شاخ بودن-مسلم بودن-قطعی بودن
 

خشک خشک توش کردن-در مقابل کسی شدت عمل به خرج دادن-کسی را سخت آزردن

ریختن پشم و پیله ی کسی-از میان رفتن قدرت کسی-ضعیف شدن کسی

پس افتادن-عقب افتادن اجاره و مانند آن-بهم خوردن حال کسی در نتیجه ی ترس

از پشت خنجر زدن(به نامردی به کسی آسیب رساندن یا او را از پای در آوردن)

 

اوت کردن(بیرون انداختن، بیرون کردن)

برادر زاده-فرزند برادر

تی تیش مامان-ی بزک کرده-تر و تمیز-شسته و رفته-عزیز دردانه

پشت رو-وارونه

 

تاب خوردن-بازی کردن با تاب-پیچ و خم برداشتن

ختنه نکرده-آزمند-پول پرست-نامسلمان-پدر سوخته

زدن به قدش-دست دادن به شیوه جاهلی که با صدا همراه است و هنگام رسیدن به توافق در انجام کاری گویند

دسته کلید-مجموعه ی کلیدها در یک حلقه یا بند

خود را به آب و آتش زدن-به هر وسیله ای متوسل شدن-هر خطری را استقبال کردن

زیپو کسی را زدن-از کار برکنار کردن-معزول کردن

زبانی-شفاهی

جلو بُر شدن-مورد حمله قرار گرفتن

به هر دری زدن-جستجوی فراوان کردن-به هر جا و هرکس متوسل شدن

دود گرفته-بوی دود گرفته-دودآلود-دود زده

درآوردن شکلک-ادا در آوردن

دَم گرفتن-همنوایی کردن در خواندن و سرود-کنایه از توافق و پشتیبانی

آهنگ ریپ‌دار(آهنگی که یک ضرب آن کم باشد)

بی کتاب-بی پیر-کار دشوار-بی دین-کافر

آب از لب و لوچه‌ی کسی سرازیر شدن-تمایل شدید داشتن-به طمع افتادن

تخت پایی-صاف بودن کف پا

زیر مهمیز کشیدن-به کار سخت واداشتن و بهره برداری کردن

زیگزاک-خط شکسته-کنگره دار

دوبلور-دوبله کننده

چهار قُل-چهار سوره ی قرآن که با قُل آغاز می شود

پلاس بودن-ویلان و سرگردان بودن

تو دل برو-با نمک و گیرا-کسی که مورد توجه قرار می گیرد

بی سواد-آن که نمی تواند بخواند و بنویسد-نادان و بی معلومات

تف توی یخه ی خود انداختن-خود را بد نام کردن

زیر بار رفتن-قانع شدن-تحمل کردن

خوشمزگی-شوخی کردن-بذله گفتن

دَم باز-چاپلوس-متملق

بیخ پیداکردن کار-گره افتادن در کار-دشوار شدن کار

ترک نشاندن-پشت سر نشاندن کسی

بریدن از هم-قطع رابطه کردن

چپ دادن-رد کردن

پیراهن بیش تر پاره کردن-بیش تر تجربه داشتن

 
خرکچی-چارپادار

جای کسی را خالی کردن-در جایی از کسی یاد کردن و آرزو کردن که کاش می بود

تِک تِک-صدای کارکردن ساعت

روی کسی را به زمین انداختن-درخواست کسی را رد کردن

دست-بار-دفعه-مرتبه-واحد وسایل گوناگون

توپ-پرشده-کامل-بی نیاز

خیلی آب خوردن-گران تمام شدن-هزینه ی سنگین داشتن

بچه ی-اهل ِ

تو آستین بودن-حاضر و آماده بودن-آماده داشتن

به خرج کسی نرفتن-بر کسی تاثیر نکردن-بر کسی موثر واقع نشدن

دق مرده-گرفتار شده به بیماری دق-غمگین

زینه-پله

به عرب و عجمی بند نبودن-هیچ پشت و پناهی نداشتن

دور اندیشی-پایان نگری-عاقبت اندیشی

خرس گنده-برای تحقیر به کسانی که اداهای خارج از سن خود در می آورند گفته می شود

چهره کردن-نگا. چهره شدن

بریده بریده-منقطع-پاره پاره-گسسته

انگشت به دندان گزیدن(متحیر شدن، حسرت خوردن)

خرد و خمیر شدن-بسیار خسته شدن-له و لورده شدن

ریغماسی-ضعیف و مردنی-مریض و کم مقاومت

دم کسی لای تله گیر کردن-دچار سختی شدن-به بلا گرفتار شدن

پایین ریختن دل-به شدت ترسیدن-زهره ترک شدن

خش خشه-نوعی اسباب بازی کودکان که به هنگام تکان خوردن صدای خش و خش از آن می آید

از خدا بی‌خبر(ظالم، نابه‌کار)

آمادگی و شوق بسیار برای کاری داشتن

تارتنک-عنکبوت-کارتنک

پشت پا زدن به چیزی-چشم پوشی کردن از چیزی

چشم غره رفتن-نگاه خشم آلود کردن

خیالاتی-وسواسی-آن که پندار و توهمات بی جا دارد

خاکشیر-کنایه از خرد و ریز ریز

 

چل و چو انداختن-منتشر کردن شایعه

خاطر خواه-عاشق-دل باخته

برهوت-غیر مسکونی-خشک و بی انتها

پشت نویسی-نوشتن در پشت سند یا حواله برای انتقال آن به دیگری

جز جگر-سوختگی دل بر اثر اندوه و مصیبت

دربست-یک جا-به طور کامل-به طور کلی

دم کسی لای تله گیر کردن-دچار سختی شدن-به بلا گرفتار شدن

جالباسی-کمد لباس-جا رختی

چشم وزغ-نگا. چشم ورقلمبیده

تیغی-چیزی که با کلاه برداری از کسی گرفته باشند

چهار چشمی پاییدن-با دقت مواظب بودن

آب در هاون کوفتن(کار بی‌هوده کردن)

دستمال به دست-چاپلوس-متملق

دَم دادن-دل دادن-جرات دادن-گستاخ کردن

زیر ابرو برداشتن-آرایش ابرو از طریق برداشتن موهای زاید زیر ابرو

چپه شدن-واژگون شدن به یک سمت-برگشتن
درب و داغان شدن

آش کشک خاله(کار ناگزیر، تکلیفی که بر عهده‌ی کسی باشد)

دل فرو ریختن-سخت وحشت کردن-بسیار ترسیدن
آب به آب شدن-تغییر آب و هوا دادن-بهبود یافتن به سبب سفر
به هوای کسی-به آرزوی کسی-به سودای کسی

آخش درآمدن-از درد نالیدن

پاتی-در هم و بر هم-نامنظم

آب نخوردن چشم(امید نداشتن)

جا خوش کردن-در جایی که معمولن نباید ماندن اقامت کردن

 

خشک کن-دستگاه گرفتن رطوبت و خشک کردن لباس و پارچه

ریختن مو-سخت وحشت کردن

اَل اَمان(زینهار، پناه بر خدا)

خبرچینی کردن-سخن چینی کردن-خبر از جایی به جایی بردن-جاسوسی کردن

حق-باج سبیل-رشوه

خُردینه-بچه ی خردسال

بالا تنه-از کمر به بالای بدن

چله ی کوچک-بیست روز میان هفدهم بهمن و پنجم اسفند

دولابچه-کمد کوچک

جنگل مولا-جایی بی نطم و ترتیب-شهر بی قانون
چوب بندی-داربست

خر کسی از پل گذشتن-گره کار باز شدن-از گرفتاری خلاص شدن

پاگیر کسی شدن-ناخواسته رنجی به کسی رسیدن

حاشا و کلا-هرگز-ابدن-به هیچ وجه

درو کردن-پشت سر هم با گلوله زدن و انداختن

دایر شدن-بر پا شدن-رواج یافتن-آباد شدن

الیسون و ولیسون-وردی است که برای کسانی که منتظرشان هستند می‌خوانند

 

دست زدن-کوبیدن دو دست به یکدیگر همراه با نوای موسیقی یا برای تشویق

چشم سفید-گستاخ-حرف نشنو-پر رو

تفنگ ته پر ت-فنگی که با فشنگ شلیک می کند

خدا نگهدار-خدا حافظ

تخم شر-مردم آزار- شرور
دو دو کردن-دویدن

چشم زاغ-بی شرم

آبدار-سخت-شدید-سنگین

 
دست چپی-از جناح چپ-مخالف حکومت

حُجره-دفتر کار در بازار و تیمچه

خبر مرگش-خدا مرگش بدهد

جوراب شلواری-جوراب همراه با شلواری از همان جنس و چسبیده به آن

با دم خود گردو شکستن-سخت شادمان و خوشحال بودن

حق شناس-سپاس گزار

از لجِ(از سر لجاجت، از روی خشم)

جهنم-کلامی که آن را به هنگام بی اهمیت دانستن چیزی می گویند

پیش زدن-جلو زدن-سبقت گرفتن

زبان بازی-چرب زبانی-لفاظی-چاپلوسی

خوش قلق-رام-خوش خوی
آب خنک خوردن(به زندان افتادن)

خانوار-مجموع اعضای یک خانواده

تو دو کشیدن-کسی را وارد کاری کردن

بار زدن-پر کردن وسیله ی نقلیه از بار-حمل کردن بار

خوش باور-آن که هر گفته ای را راست می پندارد

چغل خوری-سخن چینی

پار-فرسوده و اوراق-مجروح

روغن ریختن و عسل جمع کردن-نهایت پاکیزگی و نظافت

خوردن حرف-نگا. حرف را خوردن

آدم بی‌سر و پا(متضاد آدم درست‌وحسابی)

پای کسی نشستن-در انتظار وصل کسی بودن

خوش برخورد-خوش محضر-خوش معاشرت

خاله در هم-همیشه نگران-همیشه اخم کرده

بیرون رفتن-به توالت رفتن

 

پس انداختن-جمع کردن پول-بچه به دنیا آوردن-به عقب انداختن

چوب به مرده زدن-از پا افتاده ای را آزار دادن-موضوع کهنه ای را تازه کردن

راست آمدن-درست درآمدن حدس و پیش بینی

چس دماغ-پر افاده-پر ادعا

آفتاب به آفتاب-هر روز

بغل خوابی کردن-نزدیکی کردن

بی قواره-بد شکل

خوش معامله-خوش حساب-کسی که آلت تناسلی قوی دارد

ته و توی چیزی را بالا آوردن-به اصل چیزی پی بردن-چیزی را تمام کردن

داش مشدی-لوطی محل-آن که غرور جوانی دارد

رد پای کسی را گرفتن-رد کسی را برداشتن

حلال واری-نگا. خلال وار

پاتختی-چارپایه ی کوچک کنار تختخواب-روز بعد از عروسی

 

از دروازه نگذشتن، از سوراخ سوزن گذشتن(حالاتی بی‌ثبات و بسیار متضاد داشتن)

خم شدن-دولا شدن

توالت کردن-آرایش کردن

آتو-بهانه-دستاویز-نقطه‌ضعف

زیر سر کسی بودن-مسئول کاری بودن-در کاری دست داشتن

از کسی حساب بردن-از کسی ترس داشتن

خیساندن-در آب فرو بردن-در آب گذاشتن-خیس کردن

این کلاه آن کلاه کردن-قرضی را با قرض دیگری پرداختن-از ریش برداشتن روی سبیل گذاشتن-کلاه تقی را سر نقی گذاشتن

زهره ترک کردن-سخت ترساندن-از وحشت به حال مرگ انداختن

از پس چیزی (کسی) بر آمدن(توان انجام کاری را داشتن، توان هماوردی با کسی را داشتن)

تل و بل-جا به جا کردن-بالا و پایین کردن

پس دوزی-دوختن پشت لباس با دست

خوب کاشتن-از عهده ی کاری خوب برآمدن

پرت کردن حواس-حواس را از اصل موضوع منحرف کردن

رشته-موضوع و زمینه ی چیزی یا کاری: رشته تحصیلی-رشته ی افکار

چس آمدن-در حالت عصبانیت به جای خوش آمدی می گویند چس آمدی

خشتک دراندن-نگا. خشتک پاره کردن

جگر-عزیز-عزیز دلم

بادبادک-مرغ کاغذی-اسباب بازی کودکان که به هوا می کنند

 

خرده حساب-طلب مختصر-دشمنی قبلی

خر و پف-نگا. خرناس

دَم کرده-پر رطوبت-باد کرده
پشت چیزی گذاشتن-با پشتکار دنبال چیزی رفتن-کاری را با اراده ی محکم دنبال کردن

به پول رساندن-فروختن

دم-هنگام

آینه‌ی بخت(آینه‌ای که داماد همراه شمعدان برای عروس می‌فرستد)

 
 

بتمرگیدن-نشستن به فرمان تحقیرآمیز

بلا ،-آدم حیله گر-زرنگ-آسیب-زیان آزار
دو به هم زن-دو به هم انداز

افت کردن(کاهش یافتن، کم شدن)

با دم خود گردو شکستن-سخت شادمان و خوشحال بودن

 

حیاط خلوت-حیاط کوچکی در جلو یا پشت خانه

بدهکار نبودن گوش کسی-سخنان را شنیدن و به آن اعتنا نکردن

جاهل پسند-چیزی که جوان

حرف توی دهن کسی گذاشتن-سخنی را به کسی یاد دادن-تلقین کردن

خزانه کردن-نشاء و قلمه ی درختی را در زمین کاشتن تا پس از سبز شدن در جای دیگر بنشانند

داراشکنه-سمی قوی از گروه کلرور جیوه

دکان و دستگاه به هم زدن-سر و سامان یافتن-قدرت و ثروت پیدا کردن

از ران خود کباب خوردن(با سختی چیزی به‌ دست آوردن)

تن خود را چرب کردن-برای دردسری آماده شدن-پیه چیزی را به تن مالیدن

حال کردن-لذت بردن

تخم چیزی ورافتادن-ریشه کن شدن

 
باج سبیل-چیزی که به ناحق به اشخاص قلدر و مقتدر باید داد
داو-نوبت بازی

به راست راست-فرمان نظامی برای گردش به راست

بُل گرفتن-چیز مفت به چنگ آوردن-از فرصتی استفاده کردن-بهانه ای بدست آوردن

اسب چپ با همدیگر بستن(با هم کینه و دشمنی داشتن)

چشم غره رفتن-نگاه خشم آلود کردن

زیر ابرو برداشتن-آرایش ابرو از طریق برداشتن موهای زاید زیر ابرو

ادب‌خانه-مستراح-طهارت‌خانه

اسپند روی آتش بودن(سخت نگران و دلواپس بودن، آرام و قرار نداشتن)

بی رگ-بی غیرت-بی حس

از خیر چیزی گذشتن-از چیزی صرفنظر کردن

چار دستی-قمار چهار نفری

اهل دود-سیگاری

به هر حال-در هر حال-در هر صورت

جور شدن-اخت شدن-انس گرفتن-هماهنگ شدن

دراز نوشتن-مطلب را طول دادن-طومار نوشتن

حدمتکار-مستخدم

خوش رقصی کردن-چاپلوسی کردن-خود شیرینی کردن

بخت برگشته-تیره روز-سیاه بخت-بیچاره

رَب و رُب ندانستن-ساده دل بودن-چیزی نفهمیدن

دود شدن و به هوا رفتن-گم و ناپدید شدن-آب شدن و به زمین فرو رفتن-محو و نابود شدن

حریم گرفتن-از کسی پروا داشتن-احترام کسی را نگه داشتن

تخم شر-مردم آزار- شرور

زر ورق-کاغذ نازک و شفاف و زنگی

بساط در آوردن-الم شنگه راه انداختن-رسوایی به بار آوردن

دیگ بار گذاشتن-گذاشتن دیگ غذا بر اجاق

آب (ها) از آسیاب افتادن(فرو نشستن هیاهو، از یاد رفتن ماجرا)

زرت و زبیل-آت و آشغال-خرده ریزهای کم ارزش

ریش و پشمی به هم زدن-بالغ شدن-صاحب ریش و پشم شدن

انگشت به دهان نهادن(متحیر ماندن)

پاورچین-آرام و بی صدا راه رفتن

پیچیدن نسخه-آماده کردن داروی نسخه ی دکتر در داروخانه

حساب کسی را رسیدن-از کسی انتقام گرفتن-کار کسی را ساختن

دست به عصا راه رفتن-با احتیاط رفتار کردن-بسیار محتاط بودن

زیر پای کسی را درآوردن-زیر پا کشی کردن

ابتدا به ساکن(ناگهانی، بی‌مقدمه)

بساط در آوردن-الم شنگه راه انداختن-رسوایی به بار آوردن

دست به گردن-در حال معاشقه-سریع الوصول

خشک شدن شیر کسی-به کسی که زیاد حرص می خورد و جوش می زند می گویند

خبر گرفتن-پرسیدن

راست آمدن-درست درآمدن حدس و پیش بینی

حاشا زدن-انکار کردن امر مسلم

تیپا-ضربه ای با نوک پا-اردنگی

حرف پوچ-سخن بی معنی

تلَکه-پول یا چیزی که با فریب و چاپلوسی از کسی بگیرند

پای کسی لنگیدن-منحرف بودن-سست عنصر بودن

چرت کسی را پاره کردن-ناگهان کسی را از خواب بیدار کردن

 
تلیت-نان خیسانده در غذای آبکی

آرد خود را بیختن و الک را آویختن(کسی که وظایف زندگی‌اش را انجام داده و دیگر توقعی از او نیست)

ذُق زدن-بهانه گرفتن و گریه کردن-نق زدن

بردن سر کسی-با سر و صدا کسی را گیج و خسته کردن

ریق افتادن-ریغ افتادن

توی کوک کسی یا چیزی رفتن-کسی یا چیزی را زیر نظر داشتن- توی نخ چیزی رفتن

رانندگی-فن راندن وسایط نقلیه-اصول و قواعد راندن

حاضری-غذایی که پختن نمی خواهد و به سرعت آماده می شود

زیر دل کسی زدن-فدر ندانستن-بی اعتنا بودن

آینه‌ی دست(تیغ و خنجر)

دست به ریش گرفتن-ضمانت و تعهد دادن

دو جین-دوازده تا

درز را آب دادن-از راه به در شدن

دل کسی را آب کردن-به اوج تمنا رساندن-بسیار مشتاق کردن-بی تاب کردن

تاراغ و توروغ-آوایی که از برخورد دو چیز برخیزد

دختر دم بخت-دختری که هنگام شوهر کردن او رسیده باشد

چشم زخم میرزا مهدی خانی-شکست بزرگ

بزرگداشت-احترام-تکریم

اطفال باغ(گل‌های تازه)

آب به آب شدن-تغییر آب و هوا دادن-بهبود یافتن به سبب سفر

جن زده-دیوانه
آب چشم گرفتن-ترسانیدن-به گریه انداختن

زیر سبیل در کردن-به روی خود نیاوردن-درگذشتن

آسمان تا زمین(تفاوت بسیار)

در هچل انداختن-به درد سر انداختن-به مخمصه انداختن

آهو چشم(معشوق، شاهد)

جد و آباد-آبا و اجداد-پدر و پدر بزرگان

خون کسی از خون دیگری رنگین تر بودن-همسان و هم ارز نبودن-کسی بر کسی ترجیح داشتن

جان کُردی-سخت گیری-مقاومت

برادر زاده-فرزند برادر

بی بو و بی خاصیت-کسی که سود و زیانی ندارد

تفنگ انداختن-تیراندازی با تفنگ

آفتاب گرفتن(زیر آفتاب خوابیدن)

دست کسی را پس زدن-دور کردن-نپذیرفتن-رد کردن کسی

دررفتگی-حالت در رفته-از بند بیرون آمدن استخوان

دم کسی لای تله گیر کردن-دچار سختی شدن-به بلا گرفتار شدن

بی سایه سر شدن-بی صاحب ماندن-بیوه شدن

اهل بیت-اهل خانه-خانواده

زیر اخیه رفتن-به نفع کسی به کاری تن دادن

خاطر جمع-مطمئن

آب و گاوشان یکی بودن-شریک و همدست بودن

 
خرخور-چیزی که قابلیت خورده شدن را از دست داده است

ارزانی-بخشیدن-دادن

بچه ننه-بچه ی لوس و نازک نارنجی

 

چوب حرفی-چوب کوچکی که به دست کودکان می دادند تا روی سطر های کتاب بگذارد و آن ها را بخواند

این مطلب را هم بخوانید :   دستگاه حکاکی

چند مرده حلاج بودن-چه اندازه جسارت و توانایی داشتن

پنبه توی گوش کردن-غفلت داشتن-هوشیار نبودن

بنگی-معتاد به حشیش

تیپ هم-جور-هماهنگ-متناسب

آش شله‌قلمکار-بی‌نظم و قاعده

زبان به دهان کسی گذاشتن-به کسی حرف یاد دادن-حرف توی دهان کسی گذاشتن

دق دلی-دق دل
حُقه-زرنگ و ناقلا
خرج رو دست کسی گذاشتن-کسی را در خرج انداختن

از چشم کسی برق پریدن-شدت ضربه‌ای را که به کسی وارد شده است نشان می‌دهد

زور زدن-فعالیت زیاد کردن-به کار بردن زور و نیرو
خاله خواهر خوانده-نگا. خاله خاک انداز

این سفر(این بار)

چقال-مهمل بقال
آب در جگر داشتن(توانایی مالی داشتن)

خانم آوردن-پا اندازی کردن

حَب-قرص

دست پیش-گدا

پاپی چیزی بودن-چیزی را دنبال کردن-به چیزی محل گذاشتن

چوب دو سر طلا-منفور از هر دو طرف-از این جا مانده و از آن جا رانده

خُرخُر-آواز نفس شخص خوابیده

پنزر- پندر

حاشا و کلا-هرگز-ابدن-به هیچ وجه

پیش فنگ-جلوی رو قراردادن تفنگ به طور عمودی

خر کسی از پل گذشتن-گره کار باز شدن-از گرفتاری خلاص شدن

تعارف شاه عبدالعظیمی-تعارف زبانی و غیرجدی

تغ تغ-صدای برخورد دو چیز به هم

خود را گم کردن-خود را برتر از آن که هست دانستن-سابقه ی خود را فراموش کردن

حِکِه ای-مردم آزار-کرمکی-ناراحت

 
 

آدم عوضی-کسی که ظاهرش با باطنش یکی نیست-بدطینت

دانه کردن-دانه های میوه ای را جدا کردن-پراکنده کردن

داغ باطل زدن-از کار انداختن-از رونق و رواج انداختن

پا روی هم انداختن-بی خیال بودن-بی توجه بودن

دهن کسی آب افتادن-به طمع افتادن-میل شدید پیدا کردن

ریش تراش-دستگاهی دارای تیغ برای تراشیدن ریش

این خط و این نشان-عبارتی تهدیدگونه برای منع کسی از چیزی یا انجام کاری-نگویی که نگفتم.

دست پیش گرفتن-پیشدستی کردن-سبقت گرفتن

به دهان کسی نگاه کردن-مطیع به گفته ی کسی بودن-حرف کسی را بکار بستن

جان کُرد کردن-سخت گیری کردن-مقاومت کردن

اَنَک کردن(تحقیر کردن، خجالت دادن)

به رگ غیرت کسی بر خوردن-سخن یا عملی بر کسی ناگوار آمدن

 

از سر کسی زیاد بودن-بیش از حد توانایی و ظرفیت کسی بودن

ابوطیاره(اتوموبیل کهنه و فرسوده)

خاج پرست-مسیحی-عیسوی-ارمنی-آشوری

از تعجب شاخ در آوردن(بسیار شگفت زده شدن)

آب در هاون کوفتن-کار بی‌هوده کردن

پوست کلفتی کردن-مقاومت کردن-سخت جانی کردن

 

جاهل پسند-چیزی که جوان

خش خش-صدای برخورد چیزهای خشک به یکدیگر-صدای راه رفتن روی برگ های خشک شده

این جور که بویش می‌آید(چنان که از ظواهر امر پیدا است، از فرار معلوم)

حواس پرتی-پریشان حواسی-فراموش کاری

 
زیرش زدن-زیر چیزی زدن
پف کرده-بادکرده-ورم کرده

جوش زدن دل-نگران و مضطرب بودن-در دلهره به سر بردن

خانه زاد-نوکر-خدمت گزار

راه حل آسپرینی-راه حل موقت و غیر اصولی

خیط کاشتن-خطا کردن
خبر کسی یا چیزی را آوردن-مرگ و نابودی کسی یا چیزی را اعلام کردن-مردن-نابودی

آفتاب کردن(برای خشک کردن جلو آفتاب گذاشتن)

خبر چین-سخن چین-جاسوس

دزدی گرگی-دله دزدی

خیک کسی پر بودن-سیر بودن

باهاس-باید-بایست
حُقه-زرنگ و ناقلا

آفتاب روی پشت بام جمع کردن(کاملا تنگدست بودن)

تو خالی-دروغین-غیر واقعی-بی عرضه-دارای ظاهر غلط اندار

پا روی خِر کسی گذاشتن-تنگ گرفتن بر کسی

بی چشم و رو-ناسپاس-حق ناشناس-ناشکر

بالا خانه-اتاقی که بر روی آخرین طبقه ساخته می شود

اهل محل-همه‌ی کسانی که در یک محل کار یا زندگی می‌کنند
در رفتن سخن از دهن-سخنی بی اراده گفتن

این خط و این نشان-عبارتی تهدیدگونه برای منع کسی از چیزی یا انجام کاری-نگویی که نگفتم.

خوردن چیزی به چیزی-جور بودن چیزی با چیزی

روی دست کسی ماندن-به فروش نرفتن-باد کردن

تیر گذاشتن و تفنگ برداشتن-نهایت عصبانیت-بد و بیراه گفتن

پا بر جا کردن-اثبات-مستحکم کردن

بی خیالش-نگران نباش-اهمیت نده

دل خالی کردن-کین خود را گرفتن-از رنج دشمن شاد شدن

ژاکت-کت بافته شده از کاموا

چاله-گودال کوچک-دردسر-اشکال

پیمانکار-آن که مطابق قرارداد انجام کاری را در زمان معین به عهده می گیرد

خرده بورژوا-مالک ابزار تولید ولی ناگزیر به کار برای دیگران

تکیه-محلی برای روضه خوانی-پشت به چیزی دادن

پر و پا داشتن-پایه و اساس داشتن

بغداد کسی را آباد کردن-شکم گرسنه ی کسی را سیر کردن

زاچ-زائو

زیگزاک-خط شکسته-کنگره دار

رفتن از کیسه-ضرر کردن-از سرمایه خرج کردن

خشکی-انعطاف ناپذیری-سخت گیری-حالت پوستی که آب و چربی خود را از دست داده است

حساب و کتاب از دست کسی خارج شدن-اداره و نظم امور از دست کسی در رفتن

خان خانی-پر هرج و مرج-ملوک الطوایفی
این تن بمیرد-سوگندی که یا در اصرار و یا در اثبات حرف خود یاد می‌کنند

خایه ی چپ کسی بودن-به تمسخر: نزد کسی اعتبار و احترام داشتن

دعوا مرافعه-جنگ و جدال بر سر چیزی

تارتنک-عنکبوت-کارتنک

پت پت کردن-صداکردن فتیله ی چراغ بر اثر تمام شدن روغن آن

دیر کرد-تاخیر-تعویق

جفنگ-یاوه-سخن بی هوده-هرزه

دلگرم-علاقه مند-مشتاق

آب سیر-جانور خوش‌رفتار

بد هوا-کسی که به خیال های بلند تر از حد و حق خود افتاده باشد

خانه خانه-سوراخ سوراخ-شطرنجی

آبِ سیاه-نیمه کوری

چُش-کلمه ای که خر را ار رفتن و حرکت باز می دارند

حساب سوخته-بدهی قدیمی

چاله میدانی-صفت آدم های بی ادب و بی فرهنگ

چاقوکشی-عربده کشی و حمله با چاقو

اُریب(کجکی، یک بر، یک ور)

آستین افشاندن-رقصیدن-انکارنمودن-انعام دادن

چاک کردن-نگا. چاک دادن

اُریب(کجکی، یک بر، یک ور)

چتر باز-مهمان ناخوانده به وقت غذا

پاتی-در هم و بر هم-نامنظم

پنجه ی ابوالفضل-ورقه ی برنجی یا نقره ای که به شکل کف دست و انگشتان بریده شده است

دُم کسی را توی بشقاب گذاشتن-به طنز کسی را محترم شمردن

چنگک شدن-چنگ شدن
خاک به دهنم-زبانم لال
پس پناه-جای خلوت در خانه یا کوچه-پستو
اتوکشیده-با سر و وضعی شسته‌ورفته و مرتب

خودآموز-بدون آموزگار

 

دُم توی تاقچه گذاشتن-خود را گرفتن-لوس و ننر شدن

حُباب-سرپوشی که بر چیزی بگذارند

حال کسی را جا آوردن-نگا. حال آوردن

تمدن-شهری گری- مجازن: تربیت و ادب

 

اجاق‌کور-نازا-بی فرزند

حرص گرفتن-ناراحت شدن-لج کردن

بی سیم-دستگاهی که بدون سیم کار می کند

الدرم بلدرم کردن(بد و بیراه گفتن، ناسزا گفتن)

دست کسی را بند کردن-به کاری گماشتن

جی جی باجی-صمیمیت بسیار زیاد ولی غیر واقعی

افتادن دست-از فرط کار زیاد در دست‌های خود احساس خستگی بسیار کردن

زدن به هر دری-برای رسیدن به مقصود به هر جا و هر کسی متوسل شدن

خال باز-کسی که ورق ها را با تردستی می اندازد و مردم را فریب می دهد
از شیر مرغ تا جان آمیزاد(از سیر تا پیاز)

تو دست و پا ریختن-فراوان بودن-همه جا بودن

به تور زدن- به تور انداختن

زیست شناسی-دانش شناخت حیات و موجودات زنده

چهار چوب-محدوده-قاب

از آب و گل در آمدن(مراحل اولیه‌ی شکل‌پذیری را پشت سر گذاشتن، بزرگ شدن کودک)

ترس بر داشتن کسی را-از وارد شدن به کاری بیم داشتن

اَنَک شدن-تحقیر شدن-خجالت کشیدن

چهار عمل اصلی-جمع و تفریق و ضرب و تقسیم
از پس چیزی (کسی) بر آمدن(توان انجام کاری را داشتن، توان هماوردی با کسی را داشتن)
حوصله داشتن-حال مساعد داشتن-تحمل داشتن
دامنی-پارچه ای که با آن دامن می دوزند

چوچوله باز-زنباره-دوست دار زنان بدکاره

روغن ریختن و عسل جمع کردن-نهایت پاکیزگی و نظافت

خداحافظی کردن-به درود گفتن

برج ریق-برج نامیمون و نامبارک

اُق زدن(بالا آوردن)

 

ابوقراضه-ابوطیاره

آب نخوردن چشم-امید نداشتن

چنگولک-سست و ضعیف

جهیزیه-نگا. جهیز
اهل بخیه(وارد در کار، اهل فن)

دوا دادن-دوا خوراندن-مسموم کردن-مشروب خوراندن

تیر گذاشتن و تفنگ برداشتن-نهایت عصبانیت-بد و بیراه گفتن

اُرُسی-کفش

دو برجی-کبوتری که در یک جا بند نمی شود

جلبی-حقه بازی-فاحشگی

ژست دادن-تنظیم وضع و حالت و قیافه برای عکس گرفتن

تو حرف کسی دویدن-حرف میان حرف آوردن-حرف کسی را قطع کردن

 

خط-راه-مسیر-مشی و مرام-مسلک-کنایه از نامه

تو دست و پا ریختن-فراوان بودن-همه جا بودن

خر کریم را نعل کردن-رشوه دادن-راضی کردن

بد سیرت کردن-به دختری تجاوز کردن-بی عصمت کردن

خوش وعده-آن که به وعده اش وفا می کند

خودخور-کسی که غم خود را در دل می ریزد و با کسی در میان نمی گذارد

دو شاخه-چوب دو شاخه ی درخت که کودکان از آن تیرکمان می سازند-رابط میان وسیله ی برقی و پریز برق

ابنه‌ای-کسی که با شوخی‌های زشت و حرکات جلف وسیله‌ی آزار خود را فراهم می‌آورد

خنک-بی مزه-بی نمک-نچسب

دوره کردن-درسی را دوباره و سه باره خواندن-حلقه زدن به دور چیزی یا کسی

اوستاکار-استادکار-ماهر و مسلط

چله گرفتن-نگا. چله داری کردن

راه انداختن کار کسی-وسیله ی تسهیل انجام شدن کار کسی را فراهم کردن-رو به راه کردن کار کسی

زیر بغل کسی هندوانه گذاشتن-کسی را به قصد دریافت چیزی بیش از اندازه ستودن

ختنه سوران-جشنی که به هنگام ختنه کردن نوزاد پسر بر پا می کنند

خاک بر سری-بی آبرویی

از سر دست(کار یا سخنی که فورا و بدون تامل بکنند یا بگویند)

در هم-به هم آمیخته-سوا نکرده

پاترس-ترساندن کودکان برای بازداشتن از کاری

از ته ریش گذشتن(فریب دادن)

از آب روغن گرفتن(از هر اتفاقی بهره برداشتن)

زهره و زنبل کسی را ترکاندن-سخت ترساندن

الفرار-گریز-بگریز !

جا رفتن-مغلوب شدن-خود را کنار کشیدن

دَنگ-صدای به هم خوردن دو چیز

ریخت-شکل و قیافه-سر و وضع

رجز خوانی-لاف زنی-دعوی

دلچرکی-ناخوشایندی-اکراه

آستین بر چشم گذاشتن(پنهان گریستن)

از کوره در رفتن-به خشم آمدن-آتشی شدن-از جا در رفتن

خانم باجی-همشیره-خواهر خوانده

از کیسه‌ی خلیفه بخشیدن(از دارایی دیگران بخشیدن)

پرداختی-مبلغ داده شده

 

خِس خِس-صدای تنفس کسی که نفس تنگی دارد

از کاسه درآمده-بیرون‌زده-ورقلمبیده

خودمانی-صمیمی-یکدل

فال بد زدن

ته ریش گذاشتن-کمی ریش بر صورت نگهداشتن

شعله‌ی آتش

خز گیر آوردن-نگا. خر گرفتن کسی

تعارف شاه عبدالعظیمی-تعارف زبانی و غیرجدی

ته نشست-رسوب

بیرونی-مقابل درونی-جایی از خانه که مردان و خدمتگزاران مرد می نشینند

زبان نفهم-کودن-بی شعور

چار چنگولی-سفت و محکم-با دست ها و پا ها

اشتر گربه-چیزهای نامتناسب با هم

تشریف داشتن-حضور داشتن

تب خال-جوشی که از شدت تب دور لب پدید آید

به گوزی بند بودن-سست و ناپایدار بودن

دو قورت و نیمش باقی بودن-با وجود بهره بردن فراوان هنوز ناسپاس بودن

راست راستی-حقیقتن-واقعن

در کردن-بیرون کردن-کم کردن-الک کردن

جیک جیک کردن-غرغر کردن-جویده جویده حرف زدن

روی خون افتادن زن آبستن-بچه انداختن

بد دهن-کسی که پیوسته فحش و ناسزا می گوید

بزن قدش-دعوت به دست دادن برای نشان دادن توافق و همدلی

تِرمال کردن-خراب کاری کردن-کثافت کاری کردن-گُه مال کردن

خودداری-امتناع-خویشتن داری-شکیبایی
پس گردنی-زدن با کف دست به پشت گردن کسی

چین-یک بار درو-بک بار چیدن

اگشت توی شیر زدن و مایه گرفتن برای کسی(برای کسی نقشه کشیدن، از کسی بد گفتن)

دود دادن سبیل کسی-ادب کردن-تنبیه کردن-شکست دادن

به له له افتادن-از شدت تشنگی مانند سگ زبان خود را از دهان خارج ساختن

تپلی-گرد و چاق

این دنده آن دنده شدن-این پهلو آن پهلو شدن

روده دراز-پر حرف-وراج

چوب خط-چوبی که پس از هر بار بردن کالا روی آن خطی می کشیدند تا بعد شمارش کنند

این در و آن در زدن(برای انجام کاری کوشش بسیار کردن)

آنجا رفتن که عرب نی انداخت(به جایی دور و بی‌بازگشت رفتن)

دوز و کلک سوار کردن-توطئه چیدن-مطالبی را خلاف واقع جلوه دادن

چاله میدانی-صفت آدم های بی ادب و بی فرهنگ

باب دندان-مناسب طبع و حال

درد دل-غم و اندوه درونی

جَلَب-حقه باز-موذی-تقلبی-زن نا به کار

با اشتها-متمایل به غذا

خون گرفته ی کسی بودن-در برابر کسی مسئول بودن

اهل هیچ فرقه‌ای نبودن(به کارها و چیزهایی که ناباب شمرده می‌شوند معتاد نبودن)

پشت بندی کردن-به انتظار غذا چیز مختصری خوردن

اکبیری-زشت-بی‌ریخت

دوبلاژ-برگردان گفت و گوی فیلم به زبان دیگر
چل و چو-خبر دروغ-شایعه
بی بی-مادر بزرگ-زن سالخورده و محترم

اسکلت‌بندی(طرح‌ریزی، زیرسازی)

داد سحن دادن-سخن رانی کردن-پر حرفی کردن-حق مطلب را ادا کردن

چک و چانه-کنایه از دهان

چشم خوردن-نظر خوردن

اوت بودن-بی‌خبر بودن-از مرحله پرت بودن

جفت و جلا-تکاپو و تلاش-دوز و کلک

آل(موجودات افسانه‌ای مانند جن و غول)

آن چنانی-چنانکه خود می‌دانی-بسیار گران‌بها-بسیار عجیب

توگوشی حرف زدن-نجوا کردن-تنگ گوش کسی حرف زدن

تک پا-زمان کوتاه-در فرصتی بسیار اندک
در بردن-بیرون بردن-گذراندن

بازتاب-واکنش-برگشت نور-صدا یا حرارت

پشت کسی باد خوردن-دلسرد شدن از کاری پس از مدتی استراحت یا بیکاری-از دل و دماغ افتادن

آتش به مال خود زدن-کالایی را بسیار ارزان فروختن

حال آمدن دل-بازیافتن نشاط-برطرف شدن خستگی

آفتاب از کدام طرف در آمده؟(چه عجب از این طرف‌ها؟!)

اخ و تف کردن-آب دهان بیرون افکندن

حرف کشیدن از کسی-کسی را به سخن گفتن واداشتن

چرت کسی پاره شدن-ناگهان از خواب پریدن

خون کسی را به شیشه کردن-کسی را رنج و آزار بسیار دادن

آیۀ یاس خواندن(هرچیزی را پیش از بررسی محکوم به شکست کردن)

پر و بال-امکان-فرصت

دامب و دومب-آوای ضرب و تنبک

اقبال کسی به برج ریق بودن(بداقبال بودن)

خود یا چیزی را با افاده به دیگری نمودن

چای دان-جای نگهداشتن چای خشک

آلامد(باب روز، به‌رسم معمول)

به تیر غیب گرفتار شدن-دچار حادثه ی ناگهانی شدن-ناگهانی فوت کردن

دست بده داشتن-بخشنده بودن

توپ ِ توپ-ثروتمند-بی نیاز

بند آمدن-متوقف شدن

دست کم-حداقل

پرت و پلا-تار و مار-پراکنده-بی معنی-مزخرف

الکی(بی‌هوده، بی‌خود، دروغکی)

آی زکی-در مقام ریشخند و تحقیر گفته می‌شود

چسونه-پست و نالایق-دشنامی برای تحقیر

تو در تو- تو به تو

جان به جان آفرین تسلیم کردن-مردن-درگذشتن

توله سگ-در حالت تحقیر: بچه

خشتک کسی را جر دادن-نگا. خشتک پاره کردن

رگ به رگ شدن-ضرب خوردن و پیچیدن مفصل

خاک انداز-وسیله ای برای گردآوردن و حمل آشغال و زباله

 

حسرت-آرزوی سخت-خواهش بزرگ

پشتک-پرش از پشت

جوی خون راه انداختن-کشتار بسیار کردن

خدا حافظ-به درود-در پناه خدا-خدا نگهدار

حلوا جوزی-آدم ساده دل و سر به راه-پر حوصله و مطیع

بوی حلوای کسی آمدن-قطعی شدن مرگ کسی

پیاز مو-ریشه و بیخ مو

چله ی تابستان-گرمای سخت

آدم نچسب-کسی که جاذبه‌ای ندارد و علاقه دیگران را جلب نمی‌کند

رشوه خواری-دریافت دستمزد برای انجام کاری ناروا و غیرقانونی

 
به مشروطه ی خود رسیدن-به هدف خود دست یافتن

خورد و برد-افراط و زیاده روی-ریخت و پاش-تعدی و تجاوز

جِر دادن-پاره کردن-در مقام تهدید نیز می گویند
آهوی شیرافکن(چشم محبوب)

اخم و تخم-ترش‌رویی-کج‌خلقی

چه غلط ها !-چه فضولی ها !

چاپ زدن-چاپ کردن-دروغ گفتن

ریخت و روز-سر و وضع-شکل و حالت

پایانه-ترمینال-نقطه ای که یک داده وارد دستگاه می شود و یا از آن خارج می شود
خوش تراش-خوش اندام-خوش قد و بالا

جزیی فروش-کسی که که کالا را در اندازه های کوچک می فروشد

 

پیش چشم داشتن-در برابر چشم قرار دادن

خجالتی-کم رو-پرحیا
خلق تنگی-عصبانیت-خشمگینی

دل توی دل نبودن-بی تاب و بی قرار بودن

زاغه نشین-کسی که در خانه ای محقر و آغل مانند زندگی می کند

دگنگ-چوب-چماق-اعمال زور

دیالله-زود باش دیگه !
پابوسی-زیارت

آسیاب‌گردان(کسی که به‌خوبی از عهده‌ی کارها بر می‌آید)

در رفتن با کسی-رفع اختلاف کردن با کسی-آشتی کردن

بلا گردان-چیزی یا کسی که جلوی آسیب و زیان را می گیرد

روی دست کسی گذاشتن-به کسی تحمیل کردن

ددری-کسی که همیشه می خواهد بیرون برود-زن بدکاره

تو در تو- تو به تو

زت زیاد-کوناه شده ی “عزت زیاد” در زبان لوطی ها
زیج نشستن-خانه نشین شدن-انزوا گزیدن-از دوستان بریدن
تفنگ ته پر ت-فنگی که با فشنگ شلیک می کند

به هم خوردن حال-استفراغ کردن-بالا آوردن

پاتیل-دیگ بزرگ مسی-مست مست

آب خنک خوردن-به زندان افتادن

به حال آوردن-به هوش آوردن-به کسی شور و حال دادن

اُرس و پرس-پرسش و پاسخ

بوق سگ-بسیار دیر وقت

چانه کردن-تقسیم کردن خمیر نان به گلوله های مساوی

پایین تنه-از کمر به پایین-قسمت پایین لباس-کنایه از آلت تناسلی

پشت چشم نازک کردن-پشت چشم آمدن

چشم زخم-اثر بد از نگاه یا کلام-آسیب اندک

بی خودی-بی دلیل-بی جهت

چنار امام زاده صالح-متلک بد

آن سفر(آن بار، آن دفعه)

تو روی کسی چیزی گفتن-رو در روی کسی چیزی گفتن

خُرخُر-آواز نفس شخص خوابیده

چشمه آمدن-گوشه ای از مهارت خود را نشان دادن

از کاسه درآمده-بیرون‌زده-ورقلمبیده
اما توی کار آوردن(شک و تردید درست کردن، اشکال‌تراشی کردن)

آلامد-باب روز-به‌رسم معمول

تخت خوابیدن-راحت و آسوده خوابیدن
چار طاق باز گذاشتن-کاملن باز گذاشتن

اجل معلق(مرگ ناگهانی)

 

خاله بی بی-نوعی آش

خش افتادن-خراش افتادن

چسونه-پست و نالایق-دشنامی برای تحقیر

دایه ی مهربان تر از مادر-پرستاری که بیش از مادر مواظب کودک است-کسی که تظاهر به دل سوزی می کند

پمپ بنزین-جایی که به وسایل نقلیه بنزین می دهند

دو پشته-دو ردیفه-دو ترکه

پوست کنده-رک و بی پرده
پیاده شو با هم بریم-این قدر تند نرو

زهره آب شدن-سخت وحشت کردن-از وحشت به حال مرگ افتادن

انگار نه انگار(موضوع را نادیده بگیر!، گویی وجود نداشت)

چشم زخم میرزا مهدی خانی-شکست بزرگ

دست فروشی-شغل دست فروش

دوبلور-دوبله کننده

خاک به سری کردن-همبستر شدن زن با شوهر

دست باف-بافته با دست

حرص زدن-زیاد خواستن-کم صبری کردن

جیش-ادرار در زبان کودکان

ژرسه-نوعی پارچه ی نازک-نیم تنه ی بافته از نخ

در خود را گذاشتن-سکوت کردن-خفه شدن

تلیت-نان خیسانده در غذای آبکی

پارتی بازی-حزب بازی-انجام کار از طریق سفارش و توصیه

تو پای کسی پیچیدن-مزاحم کسی شدن

راست و ریس-موانع و معایب

آستین از دهان برداشتن(خندیدن)

روی دست کسی ماندن-به فروش نرفتن-باد کردن

زلف گذاشتن-موی خود را بلند کردن

آلاف و الوف-مال و ثروت-جاه و مقام

آفتاب گز کردن-ولگردی کردن

دست به دهن-کسی که به اندازه ی مخارجش درآمد روزانه دارد-آدم کم درآمد و تهی دست

 

بارانداز-جای پیاده کردن بار

ازدست‌رفته(عاشق)

رودل-سنگینی معده
آتش به جان ( گور) گرفته(ذلیل‌شده، ورپریده)

دیر دم-آن چه که دیر دم می کشد

پادرازی-نوعی شیرینی به اندازه ی کف پا

درزن-دوجین-دوازده تا از چیزی

پلاس شدن-مدت زیادی در جایی ماندن-جایی را پاتوق خود کردن

چاپچی-دروغ گو-لاف زن

پر و پخش-پراکنده

بروز دادن-فاش کردن-آشکار ساختن-لو دادن

با کاره-کسی که هر کاری از او ساخته است

پر عائله-کسی که اهل و عیال بسیار دارد

آب به ‌زیر کسی آمدن(سراسیمه شدن)
زدن به سر کسی-ناگهان فکری به سر کسی آمدن-عقل خود را از دست دادن

برادر خواندگی-ایجاد برادری با دیگری-دوستی بسیار نزدیک و صمیمی

داماد سرخانه-دامادی که در خانه ی پدر زن زندگی می کند

دگنگ-چوب-چماق-اعمال زور

آب‌زیرکاه-حیله گر-فتنه انگیز-دو رو

تحت الشعاع قرار دادن-زیر نفوذ و تاثیر قرار دادن

دایر کردن-بر پا کردن-رواج دادن-آباد کردن

پا برهنه-بدون کفش

دَمب چیزی را چسبیدن-کاری را پی گیری کزدن و ادامه دادن

آشی شدن-سوراخ‌سوراخ‌شدن بدن از ترکش‌های فراوان

پَکَر-افسرده-نومید-گیج-بی دل و دماغ-بی حوصله

بار خود را زمین گذاشتن-زایمان کردن

جگر گوشه-فرزند
افسارگسیخته(سرکش)
خوش آب و هوا-معتدل-کنایه از جایی که در آن وسایل خوشی فراهم باشد
زدن به کمر کسی-نوعی نفرین و دشنام است

چوب پنبه-چوبی سبک برای بستن سر بطری

پیشس گیری کردن-جلوگیری کردن-دفع

الواتی کردن(عیاشی و هرزگی کردن)

چاله میدان-نگا. چاله خرکشی

دست و پنجه نرم کردن-گلاویز شدن-جنگیدن

از نفس افتادن-بسیار خسته و مانده شدن

پر و پا قرص-دارای اعتقاد محکم-استوار

از نان خوردن افتادن(نان کسی آجر شدن)