اردیبهشت 8, 1403

بهترین مجموعه اصطلاحات کوچه بازاری مردم ایران قسمت 199

تار و مار-متفرق-پراکنده

آمد داشتن(فرخنده و میمون بودن)

آب‌کور(کسی که سودش به دیگران نمی رسد)

آب پاکی روی دست کسی ریختن-کسی را کاملن ناامید کردن

تنگ بودن وقت-دیر شدن

بازاریاب-کسی که کارش پیداکردن مشتری برای کالای خاصی است

زنیکه-زنکه

 

به پیش-فرمان نظامی برای حرکت سپاهیان به جلو

افندی پیزی-به‌ظاهر شجاع و در واقع ترسو-پهلوان پنبه

بد تا کردن-بد رفتار کردن-بد معامله کردن

آفتاب‌زردی-غروب آفتاب

دس دسی-خطابی همراه با دست زدن به کودکان نوپا

آبِ خشک(آب بسته)

جان کسی را به لب آوردن-سخت آزار دادن-به کسی انتظار دراز دادن

در دل آمدن-به دل برات شدن-به خاطر خطور کردن-احساس واقعه ای خوب یا بد کردن

افسارسرخود-خود‌رای-افسارگسیخته

آینه‌ی دست-تیغ و خنجر

تَشَر-پرخاش-عتاب-سرزنش آمیخته با فریاد

این تو بمیری از آن تو بمیری‌ها نیست-از این گرفتاری به‌سادگی دفعات پیش رها نمی‌توان شد

حرف مفت-سخن بی هوده و پوچ

انداختن توی هچل-دچار دردسر و ناراحتی کردن
حق کسی را دادن-آن چه سزای کسی است به او دادن

زانو-قطعه ی استوانه ای با زاویه های گوناگون برای تغییر مسیر لوله یا گرفتن انشعاب

خود را به شغال مردگی زدن-خود را مظلوم وانمود کردن

حقوق بگیر کس-ی که ماهانه دستمزد می گیرد

تو عالم هپروت بودن- تو آسمان ها سیر کردن

جاگیر شدن-در جای خود ثابت شدن-قرار گرفتن

بزن و برقص-پایکوبی-ساز و آواز-رقص و آواز

اهل کاری بودن-وارد بودن در کاری

آقا چسونه-آدم حقیر و بی ارزش

تو سری-تحمیل نظر به کسی با تحقیر و برای تنبیه

زاچ-زائو

از دست دادن-گم کردن

زیر شال کسی قرص شدن-شکم کسی سیر بودن

اسباب‌کشی(نقل اثاثه از خانه‌ای به خانه‌ی دیگر)

بنگی-معتاد به حشیش

دیوانه بازی-انجام کارهای ابلهانه و نابخردانه

پر و پاچه ی کسی را گرفتن-بر کسی خشم گرفتن-به کسی دشنام دادن

دست علی به همراه-علی یارت باد

در آسمان جستن و در زمین یافتن-چیزی یا کسی مورد علاقه را غیر منتظره یافتن و دیدن

افسارسرخود-خود‌رای-افسارگسیخته

تب و تاب-سوز و گداز

آسمان غرمبه(صدای رعد، تندر)

زیر کاسه نیم کاسه داشتن-مکر و حیله ای در کار داشتن

جفنگیات-سخنان یاوه

از کیسه خوردن-از جیب خوردن

 

اره دادن و تیشه گرفتن-جنگ و دعوا داشتن

راه پیدا کردن-جستن راه حل برای مشکل-به نحوی در جایی وارد شدن
چِک کشیدن-حواله کردن با بانک به وسیله ی چک

تاخت زدن-عوض کردن چیزی با چیزی

در آستین داشتن-حاضر و آماده داشتن

حلبی آباد-آلونک نشین های خارج از شهر

رومیزی-منسوب به میز

بی بی قدومه-دختر بچه ای که ادای مادر بزرگ ها را در می آورد

به خاک سیاه نشستن-بدبخت و ذلیل شدن

چار نعل-به سرعت-به تاخت

ریق افتادن-ریغ افتادن

داغ باطل خوردن-از کار افتادن-از رونق و رواج افتادن
تا-لنگه-همتا

رنگ شدن-گول خوردن

خواب آور-مخدر-بی هوش کننده

حمله گرفتن-غش کردن

دست نخورده-استفاده نشده-چنان که نهاده باشند

زیر جلی-پنهانی-آهسته
دو پهلو حرف زدن-مبهم سخن گفتن

خاک به سری-همبستری زن با شوهر

تو سری زدن-تحمیل عقیده با دشنام و اهانت

اوراق شدن-از هم پاشیدن-از کار افتادن

ادا در آوردن(مسخرگی کردن، تظاهر کردن، تقلید کردن)

آمد کردن(رخ‌دادن واقعه‌ای خجسته)

بی گدار به آب زدن-نسنجیده به کاری اقدام کردن-بی احتیاطی کردن

ژاندارمری-نهادی که عهده دار حفظ نظم و قانون در بیرون از منطقه های شهری است
پای کلاغ-خط بد و ناخوانا-خرچنگ قورباغه ای-قلم چرا

از حال رفتن(بی‌حال شدن، غش کردن)

چو-شایعه
روبنده-نقابی سیاه رنگ برای پوشاندن چهره
این خط و این نشان(عبارتی تهدیدگونه برای منع کسی از چیزی یا انجام کاری، نگویی که نگفتم.)

از بر گفتن یا نوشتن-متنی به اتکاء حافظه

رشته ها را پنبه کردن-کارهای انجام شده را به باد دادن

بد ادا-بد اطوار-بد گوشت-کسی که در بهانه جویی افراط می کند و به انجام تشریفات علاقه دارد

از کیسه‌ی خلیفه بخشیدن-از دارایی دیگران بخشیدن

حق السکوت-آن چه که یرای پنهان نگه داشتن رازی به کسی می دهند

اَتَر زدن(فال بد زدن)

از کفر ابلیس مشهورتر-گاو پیشانی‌سفید-نزد همه معروف

بی دماغ-افسرده-اوقات تلخ-دمق

در بحر چیزی رفتن-در چیزی دقیق شدن-سخت متوجه ی چیزی شدن

چرخ پایی-چرخ خیاطی که با پا به حرکت می افتد

 

بر انداز کردن-کسی یا چیزی را عمیقا

خر ِ دیزه-لج بازی که به خود ضرر بزند

چرند بافتن-یاوه گفتن-حرف بی هوده زدن

از پیش بردن(با موفقیت انجام دادن)

حمام زنانه-جای پر سر و صدا و شلوغ

پُرز دادن-روی آتش گرفتن مرغ پر کنده برای سوزاندن پرهای ریز آن

آن سرش ناپیدا بودن(برای نشان دادن حد کمال و مبالغه به‌کار می‌رود)

چپیدن-به زور جا گرفتن

حکایت-بسیار مهم-چیز عجیب

 

آستین‌سرخود(هر چیزی که وسیله‌ی کاربردش همراهش است)

دبش-گس-دارای مزه ی ترش و گزنده

از بی‌کفنی زنده بودن(بی‌نهایت فقیر و نیازمند بودن)

از صدقۀ سرِ-از عنایت و لطفِ

زیر ِ گوش-سخت نزدیک-دم دست

 

بازده-محصولی که انسان یا ماشین در مدتی معین تولید می کند

تو نخ کسی یا چیزی بودن یا رفتن-کسی یا چیزی را پاییدن و زیر نظر داشتن
بی بته-بی اصل و نصب-بی پدر و مادر

جزغاله-سوخته-زغال شده

ریغماسی-ضعیف و مردنی-مریض و کم مقاومت

چله گرفتن-نگا. چله داری کردن

تفنگ دار-جنگنده ی مسلح به تفنگ

خاکی-فروتن و متواضع

پاشنه بلند-کفش زنانه با پاشنه های بلند

از بی‌کفنی زنده بودن-بی‌نهایت فقیر و نیازمند بودن

زورکی-از روی بی میلی-تصنعی

از زور پسی به گربه آقا عمو گفتن(با دشمنی که دفع آن نمی‌توان، مدارا کردن)

دست و پا گیر-مزاحم-مانع از کاری

اله و بله کردن-لاف زدن-چنین و چنان گفتن

افت کردن(کاهش یافتن، کم شدن)

جوشکاری-جوش دادن قطعات فلزی

چای دبش-چای مرغوب که دهان را گس کند

بُز ِ گَر-بزی که بیماریِ گَری

پته ی کسی را روی آب انداختن-راز کسی را فاش کردن-کسی را رسوا کردن

از زور پسی-از روی ناچاری-اجبارن

خیسیده-چیزی که آب در آن نفوذ کرده است

حشر و نشر داشتن-نشست و برخاست داشتن دوستی و رفت و آمد داشتن

چس ناله-آن و ناله ی ساختگی برای جلب توجه

ریزه خوانی کردن-غرغر کردن-نق زدن-ایراد گرفتن

پادگان-سربازخانه

 
آهوی خاور(آفتاب)

از بن گوش-کمال بندگی و خدمتکاری

خر لنگ خود را به منزل رساندن-با وجود سختی کار را به پایان رساندن

 

جی جی باجی-صمیمیت بسیار زیاد ولی غیر واقعی

پاتیل در رفته-پیر و شکسته

آمادگی و شوق بسیار برای کاری داشتن

از بیخ-یکسره-به‌کلی-کاملن

رفوزه-رد شده در امتحان-مردود

رد گم کردن-اثر چیزی یا کاری را از میان بردن-گمراه ساختن-نظر کسی را از چیزی منحرف کردن

بار فروش-فروشنده ی میوه و خواربار در میدان

برای کسی تره خرد نکردن-از کسی حساب نبردن-به کسی اهمیت ندادن-برای کسی اعتبار قائل نشدن

از دست برآمدن(ممکن و شدنی بودن، از عهده بر آمدن)

در لاک خود فرو رفتن-کاری به کار دیگران نداشتن

پوست پلنگ پوشیدن-سخت به دشمنی برخاستن

به قوزک پای کسی نرسیدن-در برابر کسی بسیار حقیر و ناچیز یودن

از بی‌کاری مگس پراندن-بی‌کار و بدون سرگرمی ماندن

جوراجور-دارای انواع گوناگون
درچین و ورچین-جمع و جور کردن-مرتب کرد

راه دادن-باز کردن راه عبور-کنار رفتن از سر راه-اجازه ی ورود دادن-رضایت دادن به عمل جنسی

خرابکار-اخلالگر-تروریست

اِحلیل خوردن-فریب خوردن

پا توی کفش کسی کردن-با کسی در افتادن-به آزار کسی برخاستن

خاکشیر یخ مال-خاکشیر که با یخ سایند تا حوب سرد شود و به بیمار دهند تا اسهالش قطع شود

آشنایی به روشنایی انداختن-پس از مدت‌ها تصادفی آشنایی را دیدن

راسته-گوشت دو طرف ستون فقرات حیوان

پشت چشم کسی باز ماندن-انگار نه انگار-برای کسی فرقی نداشتن

ارواح شکمت-ارواح بابات

حرز جواد کسی بودن-پیوسته با کسی بودن

 
آستین افشاندن(رقصیدن، انکارنمودن، انعام دادن)

اوقات‌تلخی(ترش‌رویی، عصبانیت)

چسی درکن-آدم پر مدعا

راه به ده بردن-حاصلی داشتن-موفق شدن

به تخته زدن-در مقام تعریف و چشم نخوردن کسی بکار می برند

زر زرو-بچه ای که زیاد عر می زند

جبهه-میدان جنگ

دل آشوبه گرفتن-دچار حالت تهوع شدن

چشم زهره-ترس

خوردگی-ساییدگی-فرسودگی

از رو رفتن-خجالت کشیدن-از میدان به‌در رفتن

خال به خال-خال خال

چشم گرم کردن-چرت زدن-اندکی خوابیدن

پدر کسی را در آوردن-کسی را تنبیه کردن-بسیار آزار دادن

چرخ کسی را چنبر کردن-به اصرار کسی را به کار واداشتن-پیله کردن

چروک انداختن-چین انداختن

درق دروق-درق درق

خش-صدای گرفته-خراش

روبوسی-به مناسبتی روی یکدیگر را بوسیدن

حمله ای-مبتلا به بیماری غش

آبِ خشک(آب بسته)

تسمه پروانه-تسمه ای که پروانه ی موتور را به گردش در می آورد

تریاک خوردن-خود را با تریاک مسموم کردن

آدم دو قازی-شخص بی‌سروپای بی‌ارزش

زغنبود-کوفت-زهرمار-خفه شو!

چهارتا شدن چشم کسی-سخت تعجب کردن کسی-خیره ماندن از تعجب

حَب-قرص

ریخته پاشیده-درهم برهم-شلوغ پلوغ

باشگاه-محل گردهمایی گروهی برای ورزش-تفریح و از این قبیل

روی پا بند نبودن-آرام و قرار نداشتن

آینه‌ی زانو-برآمدگی زانو

دیگ به سر-لو لو

چم کسی را به دست آوردن-رگ خواب کسی را دانستن-نقطه ی ضعف کسی را دانستن

چاشت بندی-صبحانه-غذای اندک

پیر هافهافو-سخت پیر-پبری که دندان هایش ریخته است

پی سوز-چراغ روغنی و فتیله دار

آتش به مال خود زدن-کالایی را بسیار ارزان فروختن

آفتاب‌نشین(بیکاره و تنبل)

راهی کردن-روانه کردن-فرستادن

خوردن-مغلوب شدن-شکست یافتن-فرودادن

برخورد کردن به رگ غیرت کسی-ناگوار آمدن حرفی یا کاری-گران آمدن-احساس اهانت کردن

از قلم افتادن-فراموش شدن-مورد بی‌مهری قرار گرفتن

زیر آبکی-شنای زیر آب-پنهانی

پرداختی-مبلغ داده شده

جِر دادن-پاره کردن-در مقام تهدید نیز می گویند

برق از کسی پریدن-سخت ترسیدن-جا خوردن

جان کندن-رنج بسیار بردن-با سختی فراوان کاری را انجام دادن

حق السکوت-آن چه که یرای پنهان نگه داشتن رازی به کسی می دهند

خندیدن به ریش کسی-کسی را مسخره کردن

اما(اشکال‌تراشی، ایجاد شبهه)

آسمان را سِیر کردن-سخت خوشنود بودن-لذت بسیار بردن

 

خالی کردن تفنگ-شلیک کردن

خال باز-کسی که ورق ها را با تردستی می اندازد و مردم را فریب می دهد

زیر دادن-با کسره خواندن حرفی

پیچیدن به پر و پای کسی-با کسی بد رفتاری کردن-به کسی سخت گیری کردن

 

خوش وعده-آن که به وعده اش وفا می کند

آبِ بسته(شیشه، بلور، یخ، برف)

 

چوبه ی اعدام-تیری که محکوم به اعدام را به آن می بندند

خانم باجی-همشیره-خواهر خوانده

دنگ و دیوانه-خُل و احمق-سخت داغ
خیط شدن-نگا. خیت شدن

تیار-درست و آماده

خانم باز-مرد معاشر با زنان هرزه

ذِله کردن-ذله آوردن
زمین گیر-کسی که به سبب بیماری یا پیری نتواند از جای خود برخیزد
تو حرف کسی دویدن-حرف میان حرف آوردن-حرف کسی را قطع کردن

ریخت-شکل و قیافه-سر و وضع

تکان نخوردن آب از آب- آب از آب تکان نخوردن

ترق و تروق-سر و صدای به هم خوردن دو یا چند چیز

از آب گل آلود ماهی گرفتن-از اوضاع درهم و آشفته بهره گرفتن

ادب کردن-با تنبیه آموختن-آدم کردن

پای کسی نشستن-در انتظار وصل کسی بودن

خدا به همراه-خدا خافظ

دست زدن-لمس کردن

به رخ کشیدن-به چشم آوردن-یادآوری کردن

پا گشا-نخستین دعوت خویشاوندان از عروس و داماد

به باد دادن- باد دادن

جود بازی درآوردن-ننه من غریبم بازی درآوردن-از امری که ترسناک نیست اظهار وحشت کردن

چهار چنگول ماندن-نگا. چهار چنگول شدن

از کفر ابلیس مشهورتر-گاو پیشانی‌سفید-نزد همه معروف

جن زده-دیوانه

زیر دُم سُست-زن منحرف

 

بزنگاه-نقطه ی ضعف-سر وقت-موقع حساس-زمان مناسب

تقلا کردن-کوشش زیاد کرد-دست و پا زدن

تنگ غروب-نزدیک غروب-آفتاب زردی
تکه-پاره ای از چیزی-زن زیبا و خوشگل-لقمه
پر ادعا-متکبر-از خود راضی-قمپز در کن

دسته بازی-حزب و گروه راه انداختن

حَب-قرص

باد زدن-با ایجاد جریان هوا خنکی یا اشتعال پدید آوردن

پوست کنده-رک و بی پرده

دادستانی-دادخواهی-کار دادستان

تخم حرام-حرام زاده-شرور-شیطان

انگار نه انگار-موضوع را نادیده بگیر!-گویی وجود نداشت

بغل زدن-زیر بازو گرفتن

به یک پول سیاه نیارزیدن- به لعنت خدا نیارزیدن

جان به جان کسی کردن-محبت بی اندازه به کسی کردن

زیر اخیه کشیدن-زیر فشار گذاشتن

این به آن در(چیزی که عوض دارد گله ندارد، در مقام انجام عمل متقابل می‌گویند)

 

اُق گرفتن(حالت تهوع پیدا کردن)

 
از سکه افتادن-ار رونق افتادن-از دست دادن زیبایی

جا گذاشتن-چیزی را در جایی فراموش کردن-چیزی را سر جای خود قرار دادن

به درک- به جهنم

بیخ خِر-بیخ گلو

اشک خنک-گریه‌ی ساختگی
بادکش کردن-بیرون کشیدن خون بوسیله ی بادکش

آبدوغ خیاری-بی ارزش-بی اعتبار

اخت بودن(سازگار و هماهنگ بودن، مانوس بودن)

از بیخ عرب بودن-یکسره منکر شدن-به‌کلی زیر چیزی زدن

خجالت زده شدن-شرمسار شدن-شرمنده شدن

زاق-چشم زاغ چشم

بز رقصاندن-هر دم بهانه ی تازه ای آوردن

پل زدن-در کار کسی مانع ایجاد کردن-رابطه ی دو کس را به هم زدن-روز میان دو تعطیل را تعطیل کردن

برداشتن کلاه کسی-کسی را گول زدن-فریب دادن

آدم سر به راه-شخص خوب و نجیب-کسی که مزاحم دیگران نیست

 

جالباسی-کمد لباس-جا رختی

دوا گُلی-دوا قرمز-پرمنگنات

دور تسبیح-بسیار و بی شمار
دولاب-گنجه-کمد-قفسه

رنگ کردن کسی-گول زدن-فریب دادن کسی

چارخانه-شطرنجی

 

جیز شدن-سوختن در زبان کودکان

حساب داشتن-حساب بانکی داشتن

نیروی انجام کاری را داشتن

آن‌ها را خانم زاییده، ماها را کلفت؟(چرا آن‌ها را بر ما ترجیح می‌دهند؟ چرا به ما اجحاف می‌کنند؟)

آسمان (و) ریسمان(حرف‌های بی‌ربط و صد تا یک قاز)

 

چلاق شده-نوعی نفرین است

حمامی-گرمابه دار

دل کسی را آب کردن-به اوج تمنا رساندن-بسیار مشتاق کردن-بی تاب کردن

دست خوش !-آفرین

چیز دار-ثروتمند

با محبت-زود جوش و مهربان

پر در آوردن-بسیار خوشحال و سبکبال شدن

پا برهنه وسط حرف کسی دویدن-کسی را قطع کردن- آفتابه برداشتن
درچین و ورچین-جمع و جور کردن-مرتب کرد

خوش اندام-خوش هیکل-خوش اندازه و برازنده

پیش کنار-بیضه-خایه

ریش در دست کسی دادن-اختیار خود را به دیگری سپردن-کار خود را به دیگری واگذار کردن

زیختن آب پاک روی دست کسی-یکسره نومید کردن کسی

رفتن آن جا که عرب نی انداخت-به جای دور و بی بازگشت رفتن-به وضع ناجوری گرفتار شدن

بو بردن-حدس زدن-از روی شواهد فهمیدن

از نفس افتادن(بسیار خسته و مانده شدن)

دو پولی-کالای بی ارزش

تخت کردن-هموار کردن-پر کردن-کامل کردن

پشته کردن-روی هم انباشتن

تشت رسوایی کسی به صدا درآمدن- تشت کسی از بام افتادن
پشت کسی را داشتن-هوای کسی را داشتن-از کسی حمایت کردن
بره کُشان-فرصت خوش گذرانی-هنگام استفاده های مالی

آغبانو(لقبی برای زنان محتشم و بزرگ)

زار زار-گریه ی شدید

چار چشم-کسی مه عینک می زند

پُف-فوت-ورم-آماس

جوش خوردن-لحیم شدن-به هم پیوستن-معاشرت کردن با دیگران

خرج از کیسه ی خلیفه کردن-از مال دیگران خرج کردن

زمین خوردن-از دست دادن تعادل و به زمین افتادن-شکست خوردن در زندگی-شکست خوردن در کُشتی

بریدن-از نفس افتادن-درمانده شدن-از حرکت باز ماندن

 

خرج-هزینه-پول مصرف روزانه ی خانواده

تو جوال رفتن با کسی-با کسی به مبارزه برخاستن

دَمَغ-افسرده-ناراحت-خیت

پا گذاشتن-وارد شدن-رسیدن

باز شدن مچ-لو رفتن دروغ

به حساب آوردن کسی-برای کسی اهمیت قائل شدن-دخالت دادن کسی

خل بازی درآوردن-مثل دیوانه ها رفتار کردن

دو پا داشتن، دو پا هم قرض کردن-به چابکی گریختن

داغ به دل یخ گذاشتن-کاری بی هوده و بی اهمیت کردن

زیر غربالی-دانه هایی که به مرغ و پرنده می دهند

دست پاچه شدن-مضطرب شدن-دست و پای خود را گم کردن

بازار پسند-مورد پسند خریدار و فروشنده-قابل فروش

به حساب کسی رسیدن-از کسی انتقام گرفتن-کار کسی را ساختن
تاخیر بردار-قابل عقب انداختن

شعله‌ی آتش

از آب درآمدن(نتیجه دادن، تربیت شدن، روشن شدن حقیقت)

آب‌زیرکاه-حیله گر-فتنه انگیز-دو رو

چرخ ریسی-پنبه رشتن با چرخ ریسندگی

رد گم کردن-اثر چیزی یا کاری را از میان بردن-گمراه ساختن-نظر کسی را از چیزی منحرف کردن

جوش آوردن-نگا. جوش آمدن

ریش در دست کسی دادن-اختیار خود را به دیگری سپردن-کار خود را به دیگری واگذار کردن

خوب کردن-درمان کردن-شفا دادن

آفتابه خرج لولهنگ کردن-چیز با ارزشی را در بهای چیز بی‌ارزش دادن

زاغ گرفتن-مسخره کردن-شیشکی بستن

خالی خالی-بدون چیز دیگری

رسیدن-مواظبت کردن-مورد لطف قرار دادن

دست از سر کسی برداشتن-کسی را رها کردن-به حال خود گذاشتن

جیر و ویر راه انداختن-داد و فریاد راه انداختن

خدا به دور-پناه بر خدا

الیسون و ولیسون(وردی است که برای کسانی که منتظرشان هستند می‌خوانند)

حساب سوخته-بدهی قدیمی

چوب تو ماتحت کسی کردن-نگا. چوب به آستین کسی کردن

پخمه-بی عرضه-خجالتی-ترسو

پای کسی به سنگ آمدن-از سر بی تجربگی و خامی شکست خوردن

تِلِک و تُلُک-کار مختصر و محقری داشتن

انگشت رساندن-دست‌درازی کردن-دست زدن

آواز کوچه‌باغی-آوازی که جاهل‌ها می‌ خوانند و یکی از گوشه‌های دستگاه شور است

رفتگر-سپور-آشغالی

ادا اطوار-پیچ و تاب و حرکات غیرطبیعی بدن برای جلب توجه

درمانگاه-جای درمان بیمار

چله گرفتن-نگا. چله داری کردن

زدن به چاک-در رفتن-جیم شدن

خاص و خرجی-ممتاز و معمولی

استخوان‌بندی(درست کردن انگاره و طرح)

خوش غیرتی-زیاده غیرت نشان دادن-به طنز یعنی بی غیرتی کردن
جیب بر-دزدی که در جیب دیگران دست می برد
 

آمد نیامد(فرخنده بودن و نبودن)

پرت و پلا-تار و مار-پراکنده-بی معنی-مزخرف

آغبانو(لقبی برای زنان محتشم و بزرگ)

حرز جواد کسی بودن-پیوسته با کسی بودن

ریش خود را در آسیا سفید نکردن-تجربه داشتن

راه افتادن-آغاز راه رفتن کودک-آغاز به کار کردن-روشن شدن دستگاه-رونق یافتن کسب و کار

بد آب و رنگ-نازیبا-بی رونق-بی جلوه

دل کسی برای چیزی لک زدن-بسیار آرزومند چیزی بودن-سخت در حسرت چیزی بودن

تمدن-شهری گری- مجازن: تربیت و ادب

افسارگسیخته-سرکش

بچه گولزنک-غیر واقعی-بی ارزش

توی مخ کردن-به خاطر سپردن-از بر کردن

پَخ دار-چیزی که تیزی لبه های آن گرفته شده باشد

دمیدن توی لوله ی شیپور-خوابیدن و خرناس کشیدن

اُق گرفتن(حالت تهوع پیدا کردن)
رشوه گرفتن-رشوه خواری

از چپ و راست(از همه سو، از همه جا)

خر داغ کردن-ناامید شدن-ناکام شدن

حلال طلبی-نگا. حلال یابی طلبیدن

خراب کردن-زرد کردن-آلودن لباس-نظم کار چیزی را به هم زدن

از چیزی (کسی) زده شدن(از چیزی (کسی) متنفر و بیزار شدن)

تنه ی کسی به تن آدم خوردن-عادت و خوی کسی را پذیرفتن

چوب-واحد پول در معاملات بازاری برابر با هزار تومان

بی گدار به آب زدن-نسنجیده به کاری اقدام کردن-بی احتیاطی کردن

بابا-پدر-شخص-در خطاب به هر کسی : برو بابا

زدن به آن راه-خود را به ناآگاهی زدن

پیش کسوت-کسی که سابقه اش بیش تر از دیگران است

آش پختن برای کسی-کسی را برای آزار کسی برانگیختن-برای کسی توطئه‌ای ترتیب دادن

 

جل و پلاس کسی را بیرون ریختن-کسی را از جایی بیرون کردن

حاشا زدن-انکار کردن امر مسلم

آشوب شدن دل(دچار تهوع شدن)

پر کسی به پر کسی گرفتن-برخورد مختصری با کسی داشتن

اقل‌کم(دست‌کم، لااقل)

پیش بردن-کاری را به انجام رسانیدن

دست به عصا راه رفتن-با احتیاط رفتار کردن-بسیار محتاط بودن

خرج-هزینه-پول مصرف روزانه ی خانواده

از دماغ فیل افتادن-بسیار متکبر و خودبین بودن

زیادی-اضافی-بی مصرف-خارج از حد

راپرت-گزارش-خبر

به خانه ی بخت رفتن-شوهر کردن

چوچول باز-دغل-بی حیا

خاکروبه-زباله-آشغال

حساب راسته حسینی-رو راست-بی شیله پیله

چار نعل رفتن-تند رفتن-به تاخت رفتن

آهن کهنه به حلوا دادن(معامله‌ی پرسود کردن)

خشکه بی آب-نوعی فولاد که آهن و چدن را با آن می تراشند

از پس چیزی (کسی) بر آمدن(توان انجام کاری را داشتن، توان هماوردی با کسی را داشتن)

رفتن آن جا که عرب نی انداخت-به جای دور و بی بازگشت رفتن-به وضع ناجوری گرفتار شدن

 

دم بازی-چاپلوسی-تملق

تابوت خشکه-بسیار لاغر و ناتوان

پنبه توی گوش کردن-غفلت داشتن-هوشیار نبودن

خوشمزه-آدم اهل شوخی-بذله گو

درگیری-گرفتاری-نزاع-جنگ

 

آبی از کسی گرم نشدن-بهره‌ای از کسی نبردن

زهرآب-ادرار-شاش-پیشاب

آشنا روشنا(دوست آشنا)

چنار امام زاده صالح-متلک بد

آهوی خاور(آفتاب)

از جلوی کسی در آمدن(در برابر کسی مقاومت کردن)

پافنگ-نهادن ته تفنگ در کنار در حالت خبردار ایستادن

حسرت به دلی-آرزومندی شدید
پا افتادن-اتفاق افتادن-پیش آمدن
تنوره زدن-چرخ زدن و گرد شدن

رو به راه-آماده-مهیا-منظم

ابرو کج کردن-خشم گرفتن

حرف شنو-سر به را-مطیع

پدر سوخته-بد سرشت-بسیار زرنگ و رند
چارده معصوم-پیامبر اسلام و دخترش فاطمه و امام علی و یازده امام دیگر شیعیان

انگشت بر حرف نهادن(ایراد گرفتن، نکته‌گیری کردن، اعتراض کردن)

پختن کسی-کسی را برای کاری آماده کردن

خدا بیامرز-مرحوم-مغفور

ته کیسه دار-کسی که دارای مالی است و در برابر حوادث مادی دوام می آورد

دخالت کردن-در آمدن در کاری

بستن خود به کسی-خود را به کسی منتسب کردن

افتادن تشت کسی از بام(رسوا شدن، باز شدن مشت کسی)

خوش تراش-خوش اندام-خوش قد و بالا

آب‌تنی(شناکردن (بیشتر به قصد تفریح و بازی))

پیش و پس کار را نگاه کردن-جوانب کار را سنجیدن

پا انداز-آن که وسایل عیش و عشرت دیگران را فراهم آورد-جاکش- فرش جلوی در ورودی

آفتاب‌رو-جایی که آفتاب بر آن بتابد

توی گود نبودن-در متن موضوع نبودن-اطلاع دقیق نداشتن-در حاشیه بودن

بستن به ناف کسی-به کسی خوراندن-به کسی نسبت دادن

خرده فرمایش-فرمانی که از فرمانده ی نالایق و کوچک تر صادر شود-دستور بی جا

آب بندی کردن-آرام آرام به کار انداختن دستگاه نو

از بز حرام‌زاده‌تر-سخت‌گریز و حیله‌گر

خنک کردن-سرد کردن

زیر زیرکی-پنهانی-با مکر و حیله

از کسی خوردن(توانایی مقابله با کسی را نداشتن)

بخت کسی گفتن-خدا برایش ساختن-شانس آوردن

بنا کردن-شروع کردن

بند و بست-ساخت و پاخت-توطئه

تاپ و توپ-سر و صدای ضربه-داد و فریاد

زمین را به آسمان دوختن-گزافه گویی کردن-دروغ های شاخ دار گفتن

از خوشحالی در پوست نگنجیدن(از شادی سر از پا نشناختن)

بی بخار بودن-بی عرضه بودن-ناتوان بودن

چشمم روشن-از تو انتظار نداشتم

از کوره در رفتن(به خشم آمدن، آتشی شدن، از جا در رفتن)

جا دار-وسیع-فراخ

دلسرد کردن-ناامید کردن

دلقک بازی-مسخره بازی

حرف کسی را با شکر بریدن-انتقاد مودبانه از کسی که سخن آدم را قطع می کند

از قدیم ندیم‌ها-از گذشته‌های دور

چارده معصوم-پیامبر اسلام و دخترش فاطمه و امام علی و یازده امام دیگر شیعیان

چوب پیش کسی گذاشتن-منع کردن کسی از کاری-بازداشتن کسی از انجام کاری
خفگی-حالت فشردگی گلو و تنگی نفس

ژوری-هیئت داوران

به هم زدن-قطع رابطه کردن

الدنگ(بیکاره، مفتخور، بی‌غیرت)

جا افتادن-سر جای خود آمدن

بختک-کابوسی به شکل هیکل که در خواب بر سینه ی شخص نشسته و مانع تنفس آزاد او می شود

پیش بودن-جلو بودن-برتری داشتن

به هدر دادن-تلف کردن-تباه کردن-از دست دادن

اشک خنک-گریه‌ی ساختگی

پیه سوز- پی سوز

دردر کردن-چو انداختن-شایع کردن
پرواربندی-پرورش گاو گوسفند برای سر بریدن
چشم چران-کسی که چشمش به دنبال زیبارویان باشد

جُعلق-آدم بی سر و پا و بی ادب

زهر چشم از کسی گرفتن-ترساندن-چنان تنبیه کردن که دیگر جرات تکرار خطا نباشد

داغ کسی را تازه کردن-کسی را به یاد مصیبتش انداختن

باد زدن-با ایجاد جریان هوا خنکی یا اشتعال پدید آوردن

خواهر خوانده-دوست صمیمی

زه زده-از میدان در رفته-وارفته-بی حال
دست به سر و روی چیزی کشیدن-چیزی را تعمیر و تمیز کردن
 

بست زدن-کشیدن یک بست تریاک

حلال زادگی-حلال زاده بودن-درست کردار بودن

چپی-مخالف حکومت-وابسته به چپ

دست داشتن در کاری-پنهانی شرکت داشتن در کاری

زانو بند-پارچه ی کشی حلقه مانند که برای حفاظت زانو در برابر ضربه یا در رفتگی بزر آن می بندند

پِر پِری-سخت نازک و باریک و تنگ

دود گرفتن-پُک زدن

رفتن به کسی-شبیه بودن به کسی

آفتابی کردن-پدیدار کردن

 

دنبال نخود سیاه فرستادن کسی-کسی را از سر وا کردن-به دنبال چیزی واهی فرستادن

از خنده روده بر شدن(از شدت خنده بی‌حال شدن)

جور به جور-نگا. جوراجور

رو به قبله کردن-کسی را که درحال مرگ است رو به قبله خواباندن

دست به جیب-بخشنده-خرج کن

چرند اندر چرند-پرت و پلا

حرص و جوش-عصبانیت

دست کسی در کار بودن-شرکت داشتن در کاری

تنوری-پخته شده در تنور

پول بالای چیزی دادن-پول دادن و چیزی را خریدن

جوان مرگ شده-نفرینی است به شخص جوان

بی تفاوت-بی اعتنا

از شیر مادر حلال‌تر-چیزی که در تعلق آن به کسی تردیدی نیست

تو سری خورده-آدم خوار و حقیر

پرند-حرف بی هوده
چیز به هم بافتن-راست و دروغ سر هم کردن

زن بردن-همسر گرفتن مرد

دانش سرای مقدماتی-آموزشگاه تربیت دبیر

راه حل آسپرینی-راه حل موقت و غیر اصولی

به دل گرفتن-رنجیده خاطر شدن

از آب گل آلود ماهی گرفتن-از اوضاع درهم و آشفته بهره گرفتن
اهل محل-همه‌ی کسانی که در یک محل کار یا زندگی می‌کنند

تفنگ ته پر ت-فنگی که با فشنگ شلیک می کند

پس پناه-جای خلوت در خانه یا کوچه-پستو

خودم جا، خرم جا-تکیه کلام کسانی که همه چیز را از دریچه ی منافع شخصی می بینند. من که دارم گور پدر بقیه

حرف تو حرف آوردن-سخن کسی را قطع کردن-مطلب دیگری را پیش کشیدن

اتیکت(برچسب، آداب و رسوم، قاعده)

با خدا-خداشناس-مومن

تکه ی کسی بودن-مناسب کسی بودن

جوکی-مرتاض هندی-آدم لاغر و مردنی-آدم معتاد و مریض

تند کردن-سریع شدن در رفتار و حرکت-زبان گز کردن غذا

 

چس ناله-آن و ناله ی ساختگی برای جلب توجه

بی ریخت-زشت-بد ترکیب

آبدست(ماهر، استاد)
ریسه رفتن-احتیار از دست دادن و پیچیدن نفس در گلو بر اثر خنده یا تاثر

جاصابونی-ظرفی که صابون را در آن می گذارند

چشمه-نوع-قسم

تخته کردن-تعطیل کردن-بستن-از رونق و اعتبار انداختن

حوصله ی کسی سر رفتن-خسته و کسل شدن-بی تاب شدن

پنج تن آل عبا- پنج تن

آفتابه‌دزد(دزدی که به ربودن چیزهای بی‌ارزش بسنده می‌کند)

تو در تو- تو به تو

 

از زبان کسی مو در آمدن-کنایه از فرط تکرار و بی‌نتیجه بودن سخنی است

پدر مرده-یتیم-خطابی به هنگام خشم مانند پدر آمرزیده یا ننه مرده

 

خرج راه-هزینه ی سفر

زهرمار کردن چیزی-مانع از لذت بردن از چیزی شدن

آبدوغ خیاری-بی ارزش-بی اعتبار

زنده بلا، مرده بلا-کسی که هم در زندگی و هم پس از مرگ موجب زنج و آزار مردم است

آفتابه گرفتن(آفتابه برداشتن)

تا کردن-دو یا جند لا کردن-رفتار کردن

تو بمیری-سوگندی در مقام تهدید

زیر بار رفتن-قانع شدن-تحمل کردن

تو هچل-انداختن به دردسر انداختن-دچار مشکل کردن

خود را به کرگوشی زدن-به نشنیدن تظاهر کردن

چنته-خورجین چرمی-فکر-سینه

از حساب پرت بودن(در اشتباه بودن)

رنگ و رو رفته-کهنه-فرسوده-کارکرده

خطب کسی کج بودن-نگا. پالان کسی کج بودن

پاچین-دامن زنانه

تو جلد کسی رفتن-کسی را برای انجام کاری وسوسه کردن
جز جگر زدن-نفرینی است به معنی به بلا گرفتار شدن-دل سوختن بر اثر اندوه و مصیبت

جنجالی-آن چه موجب هیاهو شود-آن چه بر سر زبان ها افتد

اداره بازی-پرداختن بیش از حد به تشریفات زاید اداری

تخت و تبار-خوب و رو به راه

خایه دستمال کردن-چاپلوسی کردن-منت کشیدن

داغان-از هم پاشیده-پریشان

خفتی-نوعی گردن بند از جواهرات-شلواری مانند چاقچور ولی بدون جوراب

ژست گرفتن-به بدن و چهره ی خود حالت ویژه ای دادن

چشم انداز-منظره

پیش فروش کردن-پیش از آماده کردن کالا آن را فروختن

آتشی-تندخو-زودخشم

آب شدن-شرمنده شدن-رفتن آبرو-به فروش رفتن کالا

تل انبار-توده-انباشته

خِطَب-جزیی از جهاز شتر

بدون معطلی-بی درنگ-فورا
باب طبع-موافق میل-مطابق سلیقه
بی می خمار بودن-نخورده مست بودن-برای انجام کاری آمادگی بسیار داشتن

توی دل کسی را خالی کردن-کسی را ترساندن-ناامید کردن

آتش به مال خود زدن-کالایی را بسیار ارزان فروختن

آدم سر به راه(شخص خوب و نجیب، کسی که مزاحم دیگران نیست)

رژیم گرفتن-رژیم داشتن

 

اسب را گم کردن دنبال نعلش گشتن-اصل را از دست دادن و دنبال فرع گشتن

زحمت را کم کردن-رفع مزاحمت کردن

راه پله-آن بخش از ساختمان که در آن پله ها طبقات را به یکدیگر می پیوندد

حلال-زن یا شوهر

چشم و گوش کسی را باز کردن-کسی را با مسایل اجتماعی آشنا کردن
جایی که عرب نی انداخت-جایی پرت که در آن جا خبری از کسی نمی آید

از آب درآوردن-عمل آوردن-انجام دادن

 

جشنواره-جشن فزهنگی-فستیوال

 

روز بد نبینی-امیدوارم به سرت نیاید

پَلِه-پول

دهان کسی بوی شیر دادن-با وجود کوچکی کار بزرگ کردن و نتوانستن

از گرد راه رسیده(تازه‌وارد، هنوز به کار دیگری نپرداخته)

چسش دادن کاری را-لفت و لعاب دادن-بیش از اندازه مهم وانمود کردن

زیر سری-بالش-متکا

انگشت به دهان نهادن-متحیر ماندن

حُباب-سرپوشی که بر چیزی بگذارند

چماق-چوبدست-گرز

به حساب کسی رسیدن-از کسی انتقام گرفتن-کار کسی را ساختن

تراشیده شدن-لاغر شدن

چار میخ کشیدن-سخت اذیت و آزار کردن

خایه مالی کردن-چاپلوسی کردن-نگا. دستمال ابریشمی داشتن

پل آن سوی رود بودن-کاری بی هوده بودن

افتادن توی هچل-گرفتار دردسر و ناراحتی شدن

خم گرفتن-فنی از کشتی

تب خال زدن-در آمدن تب خال دور دهان

پا سبک کردن-زاییدن-زایمان کردن

آستین افشاندن-رقصیدن-انکارنمودن-انعام دادن

حیف و میل کردن-زیاده روی در مصرف و خرج کردن

پاخان-پشت هم اندازی-سفسطه کردن

پوزه ی کسی را به خاک مالیدن-کسی را شکست دادن

اسپند روی آتش بودن(سخت نگران و دلواپس بودن، آرام و قرار نداشتن)

ذات نداشتن-ذات کسی خراب بودن

تنه خوردن-وارد شدن فشار تنه ی کسی به تن کس دیگر

چراغان-جشن و سرور پر چراغ

بازداشتگاه-زندان موقت

 
اشک کوه(یاقوت، لعل)
 

ژاندارم-مامور انتظامی عضو ژاندارمری

آب و خاک(میهن، دیار)

این خاکدان-دنیا

دست به دست گرفتن-از یکدیگر پشتیبانی کردن

خِر کسی را گرفتن-نگا. خر کسی را چسبیدن

چله داری کردن-مراسم عزای چهلم کسی را به پا داشتن

به هوس چیزی افتادن-مایل به چیزی شدن-به یاد چیزی افتادن و آن را خواستن

خشتک پاره کردن-قیامت به پا کردن-داد و بی داد کردن-رسوا کردن-شدت عمل نشان دادن

دست و بال کسی تنگ بودن-تنگدست بودن-فقیر بودن

دم خروس از آستین کسی پیدا بودن-آشکار بودن نشانه ی کار خلاف

دمخور-مصاحب-معاشر-همنشین

دَدَر-بیرون-کوچه

آگوز-لقب ریشخندآمیز برای مرد ریزنقش و متکبر

راه به ده بردن-حاصلی داشتن-موفق شدن

چرب و نرم-غذای پر روغن و خوشمزه-سخن دلنشین-آدم متملق

خوش نقش-خوش اقبال-پارچه یا قالی که نقش های زیبا دارد

آب کردن-جنس نامرغوب را فروختن

پایانه-ترمینال-نقطه ای که یک داده وارد دستگاه می شود و یا از آن خارج می شود

آلونک‌نشین-ساکنان حواشی شهرها که در اتاقک‌های آلونک‌وار زندگی می‌کنند

بی ناخن-بی انصاف-کسی که به زیردست سودی نمی رساند

در تشک پر قو خوابیدن-از هر جهت آسوده و بی خیال بودن

پدر کشتگی-دشمنی شدید-کینه

آب و خاک(میهن، دیار)

رکاب دادن-راهی جایی شدن

 

پَر جبرئیل-چیز کمیاب و نادر-پول

چشم و ابرو آمدن-دلبری کردن-عشوه آمدن
جغجغه-بازیچه ای برای کودکان که چون آن را به حرکت در آورند صدا می کند

آدم نچسب(کسی که جاذبه‌ای ندارد و علاقه دیگران را جلب نمی‌کند)

چوروکیدن-چوروک خوردن-چین برداشتن

برای کسی آش پختن که یک وجب روغن داشته باشد-زمینه ی تنبیه و گوشمالی برای کسی آماده کردن

دست چپ از دست راست ندانستن-هر را از بر تشخیص ندادن

در دهان ها افتادن-شایع شدن-شهرت یافتن

پا سبک کردن-زاییدن-زایمان کردن

آلکلی-معتاد به الکل

خواب زده-خواب آلود-خواب گرفته

زَوال-مست مست-لول

این تن بمیرد(سوگندی که یا در اصرار و یا در اثبات حرف خود یاد می‌کنند)

خر کسی از کرگی دم نداشتن-از حق خود گذشتن-از حرف خود برگشتن

دل کسی تاقچه نداشتن-بی نهایت رک و صریح بودن

پِر پِری-سخت نازک و باریک و تنگ

تیک تیک-صدای جنبش عقربه ی ساعت

از جیب خوردن-در آمد نداشتن-از بس‌انداز خرج کردن

آلت دست کسی شدن(مورد سوء استفاده قرار گرفتن)

بز رقصاندن-هر دم بهانه ی تازه ای آوردن

بر گرده ی کسی سوار شدن-کسی را زیر فرمان خود آوردن

خوب شدن-شفا یافتن-تندرست گشتن

افسارسرخود(خود‌رای، افسارگسیخته)

 

دست زدن-کوبیدن دو دست به یکدیگر همراه با نوای موسیقی یا برای تشویق

حلاجی کردن-بررسی کردن-به تفصیل توضبح دادن

برو برو داشتن-دارای مال و قدرت بودن-مورد توجه بودن- بر و بیا داشتن
خانه خانه-سوراخ سوراخ-شطرنجی

خرج برداشتن-پول لازم داشتن

آدم دو قازی(شخص بی‌سروپای بی‌ارزش)

بازجو-مامور تحقیق و بررسی پرونده

دلخور بودن-گله مند بودن-ناراضی بودن

چوب خط زدن-نشانه نهادن بر چوب خط

ریش تپه-پر ریش-دارای ریش انبوه

 
تیر و ترقه شدن-سخت خشمگین شدن-ناگهان از جا در رفتن و ناسزا گفتن

جیک-صدا-آواز

چِل-خل و دیوانه

زه زدن-بیرون شدن کمی رطوبت از مخرج-از زیر کار شانه خالی کردن-منصرف شدن

حال کسی را جا آوردن-نگا. حال آوردن

بای دادن-رشوه دادن-باج دادن

آی زکی(در مقام ریشخند و تحقیر گفته می‌شود)

این پا آن پا کردن-دودل بودن-وقت تلف کردن

دبه-ظرف-کوزه

حقه به کار زدن-نگا. حقه به کار بردن

بد آمدن-برخوردن به کسی-ناراحت شدن

تیله ی کسی بودن-گوش به فرمان کسی بودن-زیر اراده ی کسی بودن

تَفت دادن-کمی سرخ و برشته کردن-بی روغن حرارت دادن

آش کشک خاله-کار ناگزیر-تکلیفی که بر عهده‌ی کسی باشد

با پا پس زدن و با دست پیش کشیدن- از بام خواندن و از در راندن
ذِله کردن-ذله آوردن
خود را بستن-پول دار شدن

چاروادار قمی بودن-هم از توبره خوردن-هم از آخور

پیت پیت کردن-پچ پچ کردن-نجوا کردن
چشه ؟-او را چه شده ؟

حنای کسی رنگ نداشتن-اعتبار نداشتن-دارای نفوذ نبودن

به جلز و ولز افتادن-به گریه و التماس افتادن

چاق سلامتی کردن-احوال پرسی کردن

اشکال‌تراشی(ایرادگیری، گره در کار اندازی)

از ته ریش گذشتن-فریب دادن

آینه‌ی بخت(آینه‌ای که داماد همراه شمعدان برای عروس می‌فرستد)

خانه یکی-صمیمی و یکدل

چانه کردن-تقسیم کردن خمیر نان به گلوله های مساوی

از قدیم ندیم‌ها-از گذشته‌های دور

آلاف و الوف(مال و ثروت، جاه و مقام)

آواز شدن(شهره شدن)

ذِله آمدن-به ستوه آمدن-خسته و عاجز شدن
دو پوسته-دو چیز به هم پیوسته

خانم بازی-معاشرت با زنان هرزه

تابوت خشکه-بسیار لاغر و ناتوان
برادر خواندگی-ایجاد برادری با دیگری-دوستی بسیار نزدیک و صمیمی

خِل-خلط بینی

دست کسی را خواندن-یه اندیشه و نقاط ضعف کسی پی بردن

به هوای کسی-به آرزوی کسی-به سودای کسی

آلت فعل(وسیله‌ی انجام کار)

خیت شدن-شرمنده شدن-کنفت شدن-بور شدن

جهنم-کلامی که آن را به هنگام بی اهمیت دانستن چیزی می گویند

راحت کردن خیال کسی-به کسی اطمینان خاطر دادن

خیار شور-خیار سبز که مدتی در آب نمک بخوابانند

چلچل-خال خالی-ابلق

چراغانی-روشن کردن چراغ در جشن

اَتَر زدن(فال بد زدن)

دود از کله ی کسی برخاستن-سخت شگفت زده شدن-حیرت بسیار کردن

دست پیش-گدا

زنده بیوه-زنی که شوهرش بدون آن که او را طلاق داده باشد-او را ترک کرده است

حساب پس گرفتن-به روشن کردن حساب واداشتن

آجیل دادن-رشوه دادن-حق و حساب دادن

بخت کسی گفتن-خدا برایش ساختن-شانس آوردن
تو پر-دارای اطلاعات زیاد-آدم سنگین
حاج خانم-عنوان احترام آمیز برای زنان مسلمان سالمند

جوال پنبه آوردن-حرص و طمع زیاد داشتن-میل و علاقه ی فراوان داشتن

پیشدستی-بشقاب کوچک-زیر دستی

تت و پت-لکنت زبان

بازده-محصولی که انسان یا ماشین در مدتی معین تولید می کند

چک و چیل-لب و لوچه

زبانزد شدن-معروف شدن-فاش شدن

بیدار خوابی-خواب سبک-بیدار شدن پیاپی

دست خر کوتاه-فوضولی موقوف !-دخالت نکن ! دست نزن !
 

راحتی-دمپایی

ریش بز-گیاهی همیشه سبز و پرشاخه

امروزه روز(این روزها، در این دوره و زمانه)

دور سر گرداندن-بلاتکلیف گذاشتن-معطل گذاشتن

اهل محل(همه‌ی کسانی که در یک محل کار یا زندگی می‌کنند)

پَک و پهلو-سینه و چپ و راست آن

پاره شدن چرت ب-ا امری نامنتظر روبرو شدن-جا خوردن

چرخ کسی را چنبر کردن-به اصرار کسی را به کار واداشتن-پیله کردن

پای کلاغ-خط بد و ناخوانا-خرچنگ قورباغه ای-قلم چرا

 

ای والله(در مقام تایید و اعتراف به برتری کسی گفته می‌شود، آری به خدا)

بستری-خوابیده در بستر-بیمار

خرخور-چیزی که قابلیت خورده شدن را از دست داده است

بد ذات-بد نهاد-بد گوهر-بد جنس-خبیث

تو کله ی کسی کردن-چیزی را به سختی به کسی آموختن

اَخ (به زبان کودکان)(بد، بدطعم)

 

خرج-هزینه-پول مصرف روزانه ی خانواده

دیپلمه-کسی که دیپلم دارد

اسم شپش کسی منیژه خانم بودن-خودبزرگ‌بینی احمقانه داشتن

خیسیدن-خیس خوردن-خیس شدن

رو به رو شدن-برخورد کردن-ملاقات کردن-مواجهه شدن

انگشت‌نگاری(ثبت کردن اثر خطوط روی انگشتان برای شناسایی در آینده)

زیر قول خود ردن-به گفته ی خود عمل نکردن-عهد خود را شکستن

راست رفتن-مستقیم رفتن-بدون دردسر رفتن

به دندان کشیدن-خون دل خوردن-کاری پر زحمت انجام دادن

حتم داشتن یق-ین داشتن

خون گرم-خوش برخورد-با عاطفه-پر مهر
بزن و برو-کسی که در کار-دقت و دلسوزی ندارد

خمیره-سرشت-ذات

از روی شکم‌سیری-از سر بی‌مسئولیتی-بدون تعمق

رو رفتن-بر زمین افتادن اسب از جلو و بر زانو ها

آتشی-تندخو-زودخشم
انگشت به دهان نهادن(متحیر ماندن)
بلبل زبانی کردن-شیرین زبانی کردن-حاضر جوابی کردن-پرحرفی کردن

پس انداختن-جمع کردن پول-بچه به دنیا آوردن-به عقب انداختن

روی خود کشیدن-رو کشیدن

جهیزیه-نگا. جهیز

دست راستی-از جناح راست-موافق حکومت

خربزه قاچ کردن با اتوی شلوار-بسیار آراسته بودن و به خود پرداختن

دامن بر آتش زدن-فتنه ای را شدیدتر کردن

چوب خوردن-تنبیه شدن

خایه دار-با جرات-شجاع

از خاک برداشتن-کسی را نواختن و به جایی رساندن

آب شدن قند توی دل-لذت بسیار بردن

دم خود را روی کول گذاشتن-گریختن-شکست خورده رفتن
بی امان-پیگیر-دائم-پیوسته

خِرخِره-حلق-حلقوم

دیگ به سر-لو لو

 

بازار شام-جای شلوغ و در هم و بر هم

رفتن توی نخ چیزی یا کسی-چیزی یا کسی را زیر نظر داشتن و پاییدن

تبدیل به احسن کردن-چیزی را با چیز بهتری عوض کردن

بی پرده-رک و صریح-آشکار

 

بنا-قرار

انگار نه انگار-موضوع را نادیده بگیر!-گویی وجود نداشت

تامین آتیه-پیش بینی و اندوخته برای زندگی آینده

پر ادعا-متکبر-از خود راضی-قمپز در کن

آب مریم(شیره‌ی انگور، عصمت و طهارت)

 

داوطلب-خواستار-نامزد

چس دماغ-پر افاده-پر ادعا
چار شانه-دارای شانه های پهن-کنایه از مرد خوش اندام

رک گو-کسی که صریح و بی پروا حرف می زند

جواب گو-مسئول-آن چه یا آن که با امری مقابله می کند

چشم زهره رفتن-با خشم نگاه کردن

آبدوغ خیاری(بی ارزش، بی اعتبار)

روی حرف کسی حرف نزدن-با حرف کسی مخالفت نکردن

چفت-چسیده-تنگ-زنجیر در

زبان دراز-بی ادب-گستاخ-کسی که با گستاخی خارج از حد خود سخن بگوید

چرخ کردن-دوختن با چرخ خیاطی-خرد کردن گوشت با چرخ گوشتی

ارواح بابات(به هنگام سرزنش برای ناکام شدن در کاری گفته می‌شود)

تو بمیری-سوگندی در مقام تهدید

دندانه دندانه-دارای برجستگی ها و بریدگی هایی در کناره

تور انداختن کسی-گیر آوردن کسی علیرغم میل او

دور دست-جایی دور

توی هم رفتن سگرمه-گره بر ابرو زدن بر اثر خشم

زار-نا به سامان-خراب-بد

دست زدن-کوبیدن دو دست به یکدیگر همراه با نوای موسیقی یا برای تشویق

به نفس نفس افتادن-نفس نفس زدن

جا خالی دادن-در بازی هایی مانند والیبال و فوتبال توپ را به جایی انداختن که دست یازیگر حریف به آن نرسد

خاک پاک-زادگاه

اتصالی کردن(در یک مدار یا سیم‌های برق جریان ناخواسته روی دادن)

رک گویی-صاف و پوست کنده حرف زدن

دست و دل باز-بخشنده-جوانمرد

تیز کردن گوش-دقت کردن برای درست شنیدن سخنی مهم

بازاریاب-کسی که کارش پیداکردن مشتری برای کالای خاصی است

پیشدستی-بشقاب کوچک-زیر دستی

 

داد و بی داد-جار و جنجال-هیاهو

از این دنده به آن دنده غلتیدن(از درد یا فکر و خیال نخوابیدن)

آنجا رفتن که عرب نی انداخت-به جایی دور و بی‌بازگشت رفتن

دست به جیب-بخشنده-خرج کن

بلا نسبت-دور از جانب شما

دست کسی به دهانش رسیدن-از تهی دستی بیرون آمدن-محتاج نبودن

بند زدن-به یکدیگر وصل کردن-به هم چسباندن

پس افت-حقوق هنوز پرداخت نشده

دو دانگ-یک سوم-مقدار اندک-کم

بیراهه-راه میان بر ولی دشوار

آفتابه خرج لولهنگ کردن-چیز با ارزشی را در بهای چیز بی‌ارزش دادن

آب شدن و به زمین فرو رفتن-دود شدن و به آسمان رفتن

بو بردن-حدس زدن-از روی شواهد فهمیدن

بش باد-حقش باشد-هنگامی که کسی به دشمنان دین لعنت بفرستد-شنوندگان این جمله را می گویند.
آدم بی‌معنی(آدم بی‌خود)

آینه‌ی کسی بودن-یکسره از کسی تقلید کردن

حساب کسی پاک بودن-کار کسی خراب و زار بودن

جان بر لب نهادن-به کاری خطرناک اقدام کردن-آماده ی مرگ شدن

انگشت‌پیچ(نوعی گز رقیق)

 

خرسک-نوعی فرش

ریز نقش-دارای اندام کوچک و ظریف

بچه ی سر راهی-بچه ای که او را سر راه گذاشته اند تا برده شود

تُخس-ناقلا-شیطان-شرور

آفتاب برِ دیوار آمدن(به پایان آمدن عمر)

تنوره کشیدن-در حال چرخیدن به هوا پریدن

حرف به حرف کردن-موضوع گفت و گو را عوض کردن
چرک-کثیف

در جا زدن-پاها را بدون راه رفتن به نوبت چپ و راست به زمین کوبیدن-ترقی نکردن

استکانی زدن-می‌خوارگی اندکی کردن

تکیه-محلی برای روضه خوانی-پشت به چیزی دادن

دانش سرای مقدماتی-آموزشگاه تربیت دبیر
چوب علی موجود-چوب کج و معوج درویشان
ابرو نازک کردن-ابرو تنگ کردن

رستم در حمام-درشت اندام و پهلوان نما

پایاپای-خرید کالا با کالا-حساب کردن طلب های خود را به جای وام های گرفته

جغور بغور-جگر و دل و قلوه ی گاو یا گوسفند که خرد کرده و با پیاز در روغن سرخ کنند

تمرگیدن-با تحقیر و خشونت نشستن