اردیبهشت 8, 1403

برگزیده ای از اصطلاحات کوچه بازاری ایرانی قسمت 360

چِرت-حرف بی معنی و نامربوط

زبان پس قفا-نوعی گل است

از دل و دماغ افتادن-شور و نشاط خود را از دست دادن-بی‌حوصله شدن

تنگ بودن قافیه-مشکل بودن کار

زیر دستی-بشقابی که برای گذاشتن شیرینی و آجیل و مانند آن ها به کار می رود-پیشدستی

پس انداز کردن-پول کنار گذاشتن-صرفه جویی کردن

ز ِله شدن-به تنگ آمدن-عاجز شدن-به ستوه آمدن

پا بَد-بد قدم

به اسم خود جا زدن-از آن خود وانمودن

پیش بها-بیعانه

آش دهن‌سوز-هر چیز مطلوب و پسندیده

دست به سر و روی کسی کشیدن-کسی را نوازش کردن-کسی را اندکی آرایش کردن

پا پی شدن-تعقیب کردن-در صدد تحقیق بر آمدن

چار دیواری-خانه

استخوان را پیش گاو و کاه را پیش سگ انداختن(کار را به نااهل سپردن)

پاره وقت-کسی که تنها بخشی از روز یا هفته را کار می کتد

 

بابا بزرگ-پدر بزرگ

پا بر چین رفتن-آهسته و آرام با نوک پا رفتن

چوب پا-دو چوب بلند که پا در میان آن ها کنند و با آن ها راه روند

از کسی رودست خوردن(از کسی فریب خوردن)
تَفت دادن-کمی سرخ و برشته کردن-بی روغن حرارت دادن

چپ دست کسی-که کارهایش را با دست چپ می کند

الکی-بی‌هوده-بی‌خود-دروغکی

انگشت در سوراخ مار کردن-دانسته خود را هلاک کردن

به گردن گرفتن-متعهد شدن-مسئولیتی را پذیرفتن

خبر چین-سخن چین-جاسوس

بخیه زدن-آجیده کردن-دوختن شکاف جامه یا تن

دُم سیخ شدن-سقط شدن-مردن

زیر سازی-ساختن قسمت زیرین جاده

این جور که بویش می‌آید(چنان که از ظواهر امر پیدا است، از فرار معلوم)

اوت کردن-بیرون انداختن-بیرون کردن

 

تنقل انداختن-جا خوش کردن-پلاس شدن

دهن بین-آن که به گفته ی این و آن عمل می کند

راه به جایی نبردن-نتیجه ندادن-به جایی نرسیدن

دلگرم-علاقه مند-مشتاق

تازه عروس-دختری که تازه ازدواج کرده است

از غورگی مویز شدن-مقدمات کاری را فرانگرفته ادعای استادی کردن

دو رویی-تزویر-عدم صمیمیت

زبان گرفتن-لکنت زبان-از حالات و گفتار مرده یاد کردن و دیگران را گریاندن

اسکلت‌بندی(طرح‌ریزی، زیرسازی)

دُم ِ هم کردن-مطابق یکدیگر کردن-دو کناره ی چیزی را بر هم نهادن

جلز-نگا. جز

دیم کار-کشاورزی که کشت خود را دیم زراعت می کند

 

خر پاپو-وسیله ای دارای چرخ برای آموزش راه رفتن به کودکان نوپا

استخوان لای زخم گذاشتن(بلاتکلیف گذاشتن، کاری را کش دادن)

تیر به تاریکی انداختن-بدون تامل اقدام به کاری کردن

دامنگیر کسی شدن چیزی-گرفتار شدن کسی به چیزی

ریق رحمت را سر کشیدن-ریغ رحمت را سر کشیدن

بی بی-مادر بزرگ-زن سالخورده و محترم
آستین‌سرخود(هر چیزی که وسیله‌ی کاربردش همراهش است)

جان به لب رسیدن-به ستوه آمدن-طاقت از دست دادن

دَم کسی را دیدن-رشوه دادن-آجیل دادن

دلمه شدن-بسته شدن

از دهان در رفتن(پریدن حرفی از دهان، بدون پیش‌بینی سخن راندن)
آه از نهاد کسی برآمدن-نهایت تاسف به کسی دست دادن

پول و پله-پول

چشم انتظار-منتظر-چشم به راه

تی تیش مامان-ی بزک کرده-تر و تمیز-شسته و رفته-عزیز دردانه

به مفت نیارزیدن-هیچ ارزشی نداشتن

آتش‌بیار معرکه(فتنه‌انگیز میان دو دشمن)

خاله بی بی-نوعی آش

 

خدمت کردن-دوره ی سربازی را طی کردن

خجالت دادن-کسی را شرمسار کردن

ریش و قیچی را دست کسی دادن-اختیار کاری را به دست کسی دادن

به جان هم افتادن-با یکدیکر درگیر شدن

بی هوا-ناگهان-غفلتا-نا غافل-یک مرتبه

دست دستی-سرسری-بی هوده-سطحی

چینه کشی-شغل چینه کش
حکیم باشی را دراز کردن-مجازات کردن بی گناه

بخت کسی گفتن-خدا برایش ساختن-شانس آوردن

دم کوتوله-کوتاه قامت-چیز کوچک

پشت دستی زدن-برای تنبیه به پشت دست بچه زدن

جا در جا-فورن-جا به جا

پاشیر-گودال پای شیر آب

جفت کردن کفش های کسی-بیرون کردن کسی از جایی

خپله-چاق و کوتاه قد

جان به جان کسی کردن-محبت بی اندازه به کسی کردن
به دستبوس کسی رفتن-به خدمت کسی رفتن-شرفیاب شدن
چاق و چله-سر حال-سر دماع-فربه-سالم و شاداب

بد قول-بد عهد-آن که به قول خود وفا نکند

جزغاله-سوخته-زغال شده

از آب درآوردن-عمل آوردن-انجام دادن

داغ به دل یخ گذاشتن-کاری بی هوده و بی اهمیت کردن

دلپخت-پختن مغر چیزی

بادبادک-مرغ کاغذی-اسباب بازی کودکان که به هوا می کنند

استخوان در گلو داشتن-رنج و سختی کشیدن

تنگ هم-چسبیده به هم

پا سبک-مبارک قدم-جلف و سبک

آفتابگیر(جایی که آفتاب بر آن بتابد، سایبان، چتر آفتابی)

حرف دهن خود را نفهمیدن-مزخرف گفتن-حرف بی ربط زدن

تنگ-بسیار نزدیک-چسبیده

ارباب حجت(اهل منطق)

اتوکشیده-با سر و وضعی شسته‌ورفته و مرتب

درزن-دوجین-دوازده تا از چیزی

آتشِ بسته-طلا

دو پوسته-دو چیز به هم پیوسته

جوش زدن دل-نگران و مضطرب بودن-در دلهره به سر بردن

بردن از رو- از رو بردن

دهنی کردن-آب دهان زدن به غذا یا چیزی

حال و حوصله-نگا. حال و احوال

جان به لب رسیدن-به ستوه آمدن-طاقت از دست دادن

پیش کردن در-بستن در

درمالی-مالیدن آتش روی حقه ی وافور برای کشیدن بقایای تریاک

چهار پادار-کسی که حیوانات باربر دارد و با آن ها کار می کند

دُم لابه-چاپلوسی-تملق

دست از پا خطا نکردن-هیچ کار اشتباهی نکردن-تکان نخوردن

توی پیاز خوابانیدن-برای فرصت لازم نگاه داشتن

باشگاه-محل گردهمایی گروهی برای ورزش-تفریح و از این قبیل

توی گوش کسی گذاشتن-به کسی سیلی زدن

دنبه تاو دادن برای کسی-به کسی بی اعتنایی کردن-فخر فروختن به کسی

چشم بلبلی-دارای چشم گرد-نوعی لوبیا

ته ریش گذاشتن-کمی ریش بر صورت نگهداشتن

چپو شدن-غارت شدن

حیا را خوردن و آبرو را قی کردن-بسیار بی حیا و گستاخ بودن

در دهان ها افتادن-شایع شدن-شهرت یافتن

پرت شدن از جایی-پایین افتادن از جایی

از دهان گنده‌تر حرف زدن-گفتن مطالبی که در حد گوینده نیست

از ریش کسی دست برداشتن(کسی را به حال خود گذاشتن)

پَرِ قیچی-پادو-کارگزار-طرفدار پر و پا قرص

خایه ی غول را شکستن-به تمسخر برای کوچک کردن و ناچیز شمردن کار کسی می گویند

راحت کردن خیال کسی-به کسی اطمینان خاطر دادن

دست و پا شکسته-ناقص-ناتمام

جامغولک بازی-حقه بازی-فریب کاری

دزدیده-دزدکی

باری از دوش کسی برداشتن-رنج و زحمت کسی را کم کردن

اجاق کسی کور بودن-نازا بودن-بی فرزند بودن

پیشی-گربه در زبان کودکان

زار-کوتاه شده ی زایر
جَرّ-کشمکش دعوا

جوش جوانی-جوشی که بر صورت یا کمر جوان ها می زند-جوش غرور

زنده باد-باقی و شاداب و فرخنده باد

پای خود را کنار کشیدن-دخالت نکردن

تاق و توق-آواز بر هم خوردن دو چیز

 

باد کردن-به خود بالیدن-مغرور شدن

جنس-کالا-کالای قاچاق-مواد مخدر مانند هرویین-تریاک و مانند آن ها

آیۀ یاس خواندن-هرچیزی را پیش از بررسی محکوم به شکست کردن

اوراق شدن-از هم پاشیدن-از کار افتادن

دست و پا شکسته-ناقص-ناتمام

از آب روغن گرفتن(از هر اتفاقی بهره برداشتن)

توی دل کسی را خالی کردن-کسی را ترساندن-ناامید کردن

خط انداختن-خراش به جا گذاشتن

آواز دادن(خواستن)

چپ-لوچ-مخالف حکومت

بار انداختن-توقف و اقامت کردن

این در و آن در زدن(برای انجام کاری کوشش بسیار کردن)

تخته زدن-پنبه زدن

الیسون و ولیسون(وردی است که برای کسانی که منتظرشان هستند می‌خوانند)

بار-آنچه برای پختن در دیگ بریزند-اجاق

اسب چوبین(تابوت)

دل داشتن-جرات داشتن-دلیر بودن

تند نویسی-سریع نویسی

پشت کاری را گرفتن-دنبال کردن کاری به قصد به پایان بردن آن

دست به آب-داشتن ادرار-دستشویی-توالت

تل انبار-توده-انباشته

حیوانی-نگا. حیوانکی

جامه شور-رختشوی
آش نذری(آشی که به نیت برآورده شدن دعایی بپزند)

چرند-حرف پوچ و بی معنی

زدن بر سر کسی-به کسی ستم روا داشتن-کسی را تحقیر کردن

از آن نمد کلاهی به کسی رسیدن-بهره بردن از چیزی-نصیب بردن

در رفتن از جا-کنترل خود را ناگهان از دست دادن-ناگهان خشمگین شدن

دختر بچه-دختر کم سن و سال

بابا غوری-نابینا-کور

بست نشستن-پناه بردن به بست برای در امان ماندن از تعرض

چله داشتن-عزادار بودن در روز چهلم مرگ عزیزی

برق از کسی پریدن-سخت ترسیدن-جا خوردن

آجر شدن نان(از بین رفتن درآمد)

ریغ زدن-خراب کردن-کثافت کاری کردن

باطله-چیزی که ارزش خود را از دست داده است

جَخت-متضاد صبر

جد و آباد کسی را گفتن-آبا و اجداد کسی را دشنام دادن

زار زدن-سخت گریه کردن
دوا خور-معتاد به الکل

تیر به تاریکی انداختن-بدون تامل اقدام به کاری کردن

چشم کسی آب خوردن-امیدوار بودن-احتمال دادن

چرند و پرند-پرت و پلا-حرف های مزخرف

از جا در رفتن-کنترل خود را ناگهان از دست دادن-ناگهان خشمگین شدن

خرمن-انبوه و پرپشت

پاترس-ترساندن کودکان برای بازداشتن از کاری

جا-رختخواب-بستر

بی اُرس و پرس-بی مقدمه

رشوه گیر-رشوه خوار

دستی به سر و صورت کشیدن-خود را مرتب کردن-آرایش کردن

چشم و گوش باز-کسی که همه چیز را می فهمد-آگاه و با تجربه

زیر پای کسی را خالی کردن-زیر پای کسی را جارو کردن

اردنگ-تیپا-لگدی با نوک پا

آفتاب از کدام طرف در آمده؟(چه عجب از این طرف‌ها؟!)

پشت میز نشین-کسی که کار اداری دارد-کارمند

آشی بودن زندگی(نامساعد بودن حال و احوال)

از پارو بالا رفتن پول(ثروت بسیار داشتن)

دور تا دور-گرداگرد-اطراف

جان جانی-صمیمی-یکدل

رشوه خوار-کسی که برای انجام کاری ناروا دستمزد دریافت می کند

پیش کنار-بیضه-خایه

جیر و ویر-داد و بی داد-سر و صدا-نوعی خوراک که از اسفناج پخته و تخم مرغ می پزند

پُز دادن-خودنمایی بی جا کردن-فیس آمدن

چوروکیده-پر چین و چوروک

تجدید شدن-قبول نشدن در پایان سال تحصیلی و تکرار برخی از درس ها در شهریور ماه

تازگی-طراوت-خرمی-اخیرن

در آمدن از آب-نتیجه دادن-تربیت شدن-روشن شدن حقیقت

 

چهار چشمی پاییدن-با دقت مواظب بودن

ابرو زدن-رضا دادن-اشاره کردن

خرحمال-کسی که فقط کارهای دشوار می کند

خوش قلق-رام-خوش خوی

خرج شدن-مصرف شدن-به کار رفتن

پشتک-پرش از پشت

پُخت کردن-پختن

حق السکوت-آن چه که یرای پنهان نگه داشتن رازی به کسی می دهند

زیر بغلی-نوعی تنبک که پایه ی دراز آن را زیر بغل می گذارند و آن را می نوازند

 

چشم باباقوری-نابینا-کور

بی معنی- بیخود

زبان کوچکه-زبان کوچک

بخیه به آبدوغ زدن-کار بی هوده کردن

پنج دری-اتاقی که پنج در دارد

خرج از کیسه ی خلیفه کردن-از مال دیگران خرج کردن

پوست کندن-سخت تنبیه کردن

دستگیره-وسیله ی باز و بسته کردن در و پنجره-کهنه ای در آشپزخانه برای برداشتن دیگ از روی اجاق

آتش زیر پا داشتن-بی‌قرار بودن

توبره ی گدایی-کیسه ی گدایی

به دل آوردن-در خاطر نگاه داشتن-از یاد نیردن
دم و دود-مجلس گرم مهمانی-دود تریاک و شیره و سیگار و چپق

جغ جغ-صدای به هم خوردن چند چیز-صدای همهمه

سیار غم انگیز و. سوزناک بودن

حال آوردن جگر-بریدن صفرای جگر با چیزهای ترش مزه

خر پول-دارای پول زیاد-تروتمند

داریه-حلقه ای چوبی که روی آن پوست کشیده و رامشگران به همراه دیگر سازها می نوازند

آیَم سایَم(گاه‌کاهی)

داماد-مرد تازه زن گرفته

این دنده آن دنده شدن(این پهلو آن پهلو شدن)

ارزانی-بخشیدن-دادن

بلبل زبانی کردن-شیرین زبانی کردن-حاضر جوابی کردن-پرحرفی کردن

بساط در آوردن-الم شنگه راه انداختن-رسوایی به بار آوردن

 

پر زور بودن سمبه-زیاد بودن فشار

اصلاح-تراشیدن ریش و آرایش موی سر نزد مردان

 

از شیر گرفتن-به دوره‌ی نوزادی پایان دادن

خواهی نخواهی-نگا. خواه و ناخواه

در عالم هپروت سیر کردن-دارای خیالات واهی بودن-کاملن بی خبر بودن

پَپِه-بی عرضه-پخمه-بی سر و زبان-خجالتی-ترسو

بد ادا-بد اطوار-بد گوشت-کسی که در بهانه جویی افراط می کند و به انجام تشریفات علاقه دارد

جا افتاده-آدم متین و با تجربه
آب آتش زده-اشک

داغ باطل زدن-از کار انداختن-از رونق و رواج انداختن

چاپ خوردن-به چاپ رسیدن

در آوردن از خود-دروغ پردازی کردن

چاییدن-سرما خوردن-زکام کردن

برادر تنی-برادر حقیقی
رد شدن-مردود شدن-پذیرفته نشدن

دو به دست کسی دادن-به کسی فرصت انجام کاری دادن-به کسی بهانه دادن

دست به دست گرفتن-از یکدیگر پشتیبانی کردن

دست و پا گیر-مزاحم-مانع از کاری

چرخ دستی-چرخ خیاطی که با دست به حرکت می افتد

خجالتی-کم رو-پرحیا

بخت گشا-شانس آور-سبب خوش اقبالی-مایه ی سفید بختی

برای هفت پشت کسی کافی بودن-از تحمل کسی خارج بودن-بسیار زیاد بودن

جوخه ی اعدام-جوخه ای که محکوم به اعدام را تیرباران می کند

از چشم کسی دیدن(کسی را مسئول چیزی دانستن)

ابزارفروشی(فروشگاه وسایل خاص و ابزار یدکی)

اوضاع احوال-وضع و حال

پا برهنه-بدون کفش

خرس-چاق و درشت-تنومند

باد هوا خوردن-درماندگی و فقر کامل داشتن

ازقحطی‌درآمده(گرسنه‌چشم، آدم ندید‌بدید)

پا پتی-پا برهنه

اتوکشیده-با سر و وضعی شسته‌ورفته و مرتب

چَه چَه-صدای بلبل

خیک آسمان پاره شدن-کنایه از بارش تند و سیل آسا

رَطب و یا بس گفتن-سخنان درست و نادرست گفتن-آسمان و ریسمان به هم بافتن

دُم کلفت-پول دار-مقتدر

جیره ی کسی را روی یخ نوشتن و جلو آفتاب گذاشتن-با کسی دشمنی کردن

ریش از دست کسی خلاص کردن-خود را رها کردن-در رفتن

از جیب رفتن(سود یا لذتی را از کف دادن)

دهن-واحد آواز خواندن

خوش خور-کسی که همیشه غذای خوب بخورد

دق مرگ-دق کش
خوشان خوشان-نهایت خوشی و لذت

بد خلق-کسی که مدام عصبانی است و غر می زند

دل دل زدن-نفس نفس زدن-تپیدن شدید قلب

حساب کهنه-نگا. حساب سوخته

از ریخت افتادن-تناسب خود را از دست دادن-بی‌جلا و جلوه شدن

تو تاریکی رقصیدن-بدون آگاهی کاری را کردن-بی موقع کاری را کردن

چتر باز-مهمان ناخوانده به وقت غذا

آبی از کسی گرم نشدن(بهره‌ای از کسی نبردن)

آستین از چشم برداشتن(آشکارا گریستن)

زاغه نشین-کسی که در خانه ای محقر و آغل مانند زندگی می کند

ژورنال-مجله ی ویژه ی چیزی

آفتاب از کدام طرف در آمده؟(چه عجب از این طرف‌ها؟!)

بانی خیر-نیکوکار-کسی که اثر خیر از خود بجا گذاشته است

 

جور به جور-نگا. جوراجور

پاتی-در هم و بر هم-نامنظم

به قوزک پای کسی نرسیدن-در برابر کسی بسیار حقیر و ناچیز یودن

دوبلور-دوبله کننده

اگر بمیری هم(به‌هیچوجه، هرگز)

رو انداختن-تقاضا و خواهش کردن

داغ کسی را به دل کسی نهادن-غزیز کسی را کشتن

دَنگال-جادار-بسیار فراخ

ریغو-مردنی-ضعیف مزاج-کم مقاومت

پیزر در جوال گذاشتن-در فریبکاری مهارت داشتن

زن به مزد-دشنامی است به مردان فاسد

چای دیشلمه-چای تلخ که با قند یا خرما و مانند این ها بنوشند

از بن گوش-کمال بندگی و خدمتکاری

ته آواز-صدای نسبتن خوب
جناغ شکستن-شرط بندی کردن با جناغ مرغ

دو دستی تقدیم کردن-با رضایت خاطر و احترام دادن

اشکال‌تراشی-ایرادگیری-گره در کار اندازی

دله دزدی-عمل دله دزد

جد و آباد-آبا و اجداد-پدر و پدر بزرگان

 
آیۀ یاس خواندن-هرچیزی را پیش از بررسی محکوم به شکست کردن
جَخ-تازه-هنوز-فوقش

اشکنک سرشکنک داشتن(با خطر همراه بودن)

از سرما چاقو دسته کردن-به پهلو دراز کشیدن و زانوها را روی شکم جمع کردن و دست‌ها را میان پاها فرو بردن
جِر-اوقات تلخی-لج

تق سرما شکستن- تک سرما شکستن

چاله چوله-جای پر از گودال-زمین ناهموار

باخت-آنچه باخته باشند-زیان

بیراهه-راه میان بر ولی دشوار

خود را گرفتن-فخر فروختن-کبر و نخوت نشان دادن

خاک بر سری-بی آبرویی

بی ناخن-بی انصاف-کسی که به زیردست سودی نمی رساند

تو گود-ظرف عمیق برای آش و سوپ و جز آن ها

چوبی رقصیدن-رقصیدن با دوستمال در دو دست

پیش تختی-پله مانندی برای رفتن به روی تخت مرتفع

خال خالی-خالدار-دارای خال های بسیار

اسم شپش کسی منیژه خانم بودن(خودبزرگ‌بینی احمقانه داشتن)

بد زبان- بد دهن

 

از چیزی (کسی) زده شدن(از چیزی (کسی) متنفر و بیزار شدن)

آش آلو شدن-خجالت‌زده شدن-سکه‌ی یک‌پول شدن-کنفت شدن

آینه‌ی بخت-آینه‌ای که داماد همراه شمعدان برای عروس می‌فرستد

اهل بیت(اهل خانه، خانواده)

خُرخُرو-آن که در خواب بسیار خرناس می کشد

رد خور-رد شدنی-سزاوار ترک کردن

این سفر(این بار)

آفتابی شدن-پیدا و آشکار شدن-بیرون زدن آب قنات

خوش مشرب-خوش معاشرت-اهل گفت و گو

دست به سر کردن کسی-کسی را به بهانه ای برای انجام کاری بیرون فرستادن-کسی را رد کردن

چین-یک بار درو-بک بار چیدن

دماغ سوختگی-خجالت زدگی-ناکامی

چینه کشیدن-ساختن دیوار گلی

جنس کسی خرده شیشه برداشتن-آب زیر کاه بودن-حقه باز بودن

دیوار به دیوار-بی فاصله-به هم چسبیده

خربازار-شلوغ بازار-بی حساب و کتاب

پهن شدن آفتاب-روز شدن

چاروادارکُش-جنس تقلبی-چیز بد

ز ِله شدن-به تنگ آمدن-عاجز شدن-به ستوه آمدن

خرده پا-کاسبان جزء و کم سرمایه

خاتون پنجره-بازیچه ای که کودکان با پنج چوب می سازند

پا پیش-گذاشتن پیشقدم شدن-آستین بالا زدن
خیارک-ورم و آماسی که در کش ران و بغل پیدا شود

چه صیغه ای است ؟-چه معنی داد ؟

تسمه ای-آدم لاغر و باریک ولی نیرومند

خانه خراب کن-بدبخت کننده-زیان رساننده

بد گوشت-آدم نچسب-دیر پیوند-کسی که زخمش دیر بهبود یابد

دوبل-دو برابر
پهلوان پنبه-درشت اندام ولی بی زور-پهلولن دروغی

خوردنی-غذا-قابل خوردن

آسمان سوراخ شدن(رویداد بزرگ پیش آمدن)

بی چشم و رو-ناسپاس-حق ناشناس-ناشکر

زلف گذاشتن-موی خود را بلند کردن
چار خیابان زدن موی سر-تراشیدن مو به شکل + که برای تنبیه دانش آموران انجام می گرفت

پا دری-فرشی که پای در می اندازند-سنگی که کنار در می گذارند تا باد در را حرکت ندهد

جور شدن-اخت شدن-انس گرفتن-هماهنگ شدن

پیش رس-زود رس

خام سوخته-از درون ناپخته-از بیرون برشته

داغ کردن پشت دست-توبه کردن-برای نکردن کاری با خود شرط کردن

بیخ پیداکردن کار-گره افتادن در کار-دشوار شدن کار

چس مثقال-بسیار اندک-سبک و کم وزن

جگر را سرمه کردن-دل کسی را سوزاندن-بسیار غم دادن

خاک عالم-تکیه کلامی برای اظهار تعجب و شرمندگی و ناراحتی

زده دار-دارای لکه یا خراش و آسیب

پَک و پهلو-سینه و چپ و راست آن

بد ریخت-بد شکل-بد هیکل-بد قواره

چم کسی را گرفتن-دل کسی را به دست آوردن

چِک کردن-وارسی و بازبینی کردن

آبدست(ماهر، استاد)

ایراد بنی‌اسرائیلی-بهانه‎های بی‌خود و بی‌جهت

دَم دادن-دل دادن-جرات دادن-گستاخ کردن

زبان باز-کسی که با چرب زبانی به مقصود خود می رسد

چرکتاب-پارچه ای با رنگ خاکستری یا قهوه ای که چرک را زود نشان نمی دهد
آش دهن‌سوز(هر چیز مطلوب و پسندیده)

بی بی-مادر بزرگ-زن سالخورده و محترم

دیالله-زود باش دیگه !

دستمال ابریشمی برداشتن-چاپلوسی کردن-تملق کردن

حساب خرده-اختلاف کوچک-خرده حساب-بدهکاری مختصر

بند را آب دادن-فرصتی را از دست دادن-خود را لو دادن-رسوایی به بار آوردن

پف کرده-بادکرده-ورم کرده

خانه خراب کن-بدبخت کننده-زیان رساننده

انگشت به دندان گزیدن-متحیر شدن-حسرت خوردن

پالان کسی را لوخ کردن-به قصد فریب از کسی تعریف کردن

از دماغ کسی در آمدن(شادی و نشاطی را با اندوه و رنج تاوان دادن)
چشم مالیدن-هوشیار شدن-از غفلت در آمدن
ته جرعه-باقی مانده از نوشیدنی

بی زحمت-لطفا-خواهش می کنم

پسله خور-آن که نزد دیگران کم می خورد و در نهان بسیار

تگری-بسیار خنگ-یخچالی
زیر رکاب کشیدن کسی-کسی را مطیع و تابع ساختن

آفتابگیر-جایی که آفتاب بر آن بتابد-سایبان-چتر آفتابی

آرتیست‌بازی(انجام کارهای غیرعادی)

دست کم گرفتن-کم بها دادن-اهمیت ندادن-حقیر شمردن

پا به ماه-آبستنی که در ماه آخر خود است

خجالتی-کم رو-پرحیا

پا منبری-شاگرد روضه خوان

دستمال کاغذی-قطعات کوچک کاغد که به جای دستمال پارچه ای به کار می برند

بوق کسی را زدن-از مقام افتادن-از دور خارج شدن

جرواجر کردن-پاره پاره کردن

روز پنجاه هزار سال-روز قیامت

از رو رفتن(خجالت کشیدن، از میدان به‌در رفتن)

دست گرفتن کسی-مسخره کردن-به ریشخند گرفتن

چاقوکشی-عربده کشی و حمله با چاقو

خدا قوت-خدا قوت بدهد-خسته نباشی

زوزه کشیدن-آواز برآوردن

آمپر کسی بالا رفتن(از کوره در رفتن)

حساب و کتاب از دست کسی خارج شدن-اداره و نظم امور از دست کسی در رفتن

اَنَک شدن(تحقیر شدن، خجالت کشیدن)

جور شدن-اخت شدن-انس گرفتن-هماهنگ شدن

تاتی کردن-در زبان کودکان: راه رفتن

دختر خوانده-نادختری-دختری که به فرزندی پذیرفته شده است

حق التدریس-مزد آموزگار

خیار چنبر-نوعی خیار

 
آی زرشک(آی زکی)
آمد نیامد-فرخنده بودن و نبودن

بلوف زدن-لاف زدن-چاخان کردن-توپ خالی زدن

جور کردن-یکسان کردن-فراهم کردن

از جنب و جوش افتادن-آرام گرفتن-شور و هیجان خود را از دست دادن

آب تاختن(پیشاب کردن)

آبِ سیاه(نیمه کوری)

این مطلب را هم بخوانید :   پارس قطعه : واردات و توزیع انواع قطعات یدکی پکیج شوفاژ دیواری

زیر سر گذاشتن-زیر سر داشتن

از صدقۀ سرِ-از عنایت و لطفِ

حجله خانه-اتاق شب زفاف
بی ملاحظه-بی توجه-بی پروا

زائو-زنی که زاییده و در بستر است

دل گرفتگی-غم-غمگین بودن

آبستن فرزندکش(دنیا، روزگار)

باری به هر جهت کردن-در انجام کاری تعلل و تردید کردن

دعوا راه انداختن-سبب جنگ و جدال شدن

باز شدن مچ-لو رفتن دروغ

تیپا-ضربه ای با نوک پا-اردنگی

خم گرفتن-فنی از کشتی

چوب دو سر طلا-منفور از هر دو طرف-از این جا مانده و از آن جا رانده

ذلیل شدن-خوار و زبون شدن-بیچاره شدن
خود را به شغال مردگی زدن-خود را مظلوم وانمود کردن
تخته کردن-تعطیل کردن-بستن-از رونق و اعتبار انداختن

پاشنه ی کفش ور کشیدن-آماده ی انجام کاری شدن

خوردن حرف-نگا. حرف را خوردن

از نان خوردن افتادن(نان کسی آجر شدن)

خرخره ی کسی را جویدن-به شدت از دست کسی عصبانی شدن

دست آویز-بهانه-مستمسک-عذر

 

چال افتادن-گود شدن

آفت(زن عشوه‌گر و فتنه‌انگیز)

اَخ (به زبان کودکان)(بد، بدطعم)

تک پران-زن نانجیب

 

تخسی-شیطنت-شرارت-ناقلایی

آتشی شدن(از کوره در رفتن)

جُم خوردن-تکان خوردن-برای انجام کاری آماده شدن

حالی کردن-فهماندن

آکله فرنگی-سیفلیس

ریسه کردن-ردیف کردن-قطار کردن-پشت سر هم قرار دادن

دلخور-رنجیده-ملول-گله مند

آبِ آب(آبکی، بی‌مایه، بیرنگ)

پِتل پُرت-بیان عامیانه ی پترزبورگ-جای بسیار دور

چاچول زدن-گشت و گذار بی هوده-ول گردی

چوچوله باز-زنباره-دوست دار زنان بدکاره

پخمه-بی عرضه-خجالتی-ترسو

پای کسی جایی بند نبودن-هیچ اعتباری نداشتن

تمام وقت-شامل تمام ساعت های کار

جان کسی را به لب آوردن-سخت آزار دادن-به کسی انتظار دراز دادن

 

دعوت نامه-نامه یا کارتی با درخواست شرکت در یک مجلس یا مراسم-اعلام آمادگی برای پذیرش مهمان در یک کشور دیگر

از گرد راه رسیده(تازه‌وارد، هنوز به کار دیگری نپرداخته)

بند انداختن-برچیدن موی چهره ی زنان با نخ تابیده

پیاز کسی کونه کردن-ماندگار شدن در جایی-میخ خود را کوبیدن

خیس خوردن-آب به خود گرفتن-با مایعی مخلوط شدن

از دست کسی کشیدن(از کسی در زحمت و رنج بودن)

 

پشت هم اندازی-حقه بازی-حیله گری

 

خط کش-وسیله ای برای زسم خط

دنگ دنگ-صدای برخورد دو چیز سخت به هم

رای دیدن-در داوری بی طرف نبودن و ملاحظه ی یکی از طرفین را کردن

به آخر خط رسیدن-به پایان کار

چِخ کردن-راندن سگ

دوز و کلک سوار کردن-توطئه چیدن-مطالبی را خلاف واقع جلوه دادن

زبان کسی گرفتن-لکنت زبان داشتن

تپق-گرفتگی زبان

راستکی-واقعی

خالی بستن-چاخان کردن-بلوف زدن

بد مزاج-عبوس-ترشرو-تندخو

پیسی سر کسی در آوردن-با کسی نهایت بدرفتاری را کردن

الکی(بی‌هوده، بی‌خود، دروغکی)

 

دلسردی-ناامیدی-یاس

آب شیراز-شراب

دوختن چشم-زل زدن-با دقت چیزی را نگاه کردن

 
پنج دری-اتاقی که پنج در دارد

راه باز است و جاده دراز-اگر می توانی به قصد خود عمل کن

خیال کسی تخت بودن-آسوده خیال بودن-کاملن مطمئن بودن

خبر داغ-خبر بسیار مهم

دست به آب-داشتن ادرار-دستشویی-توالت

از سر و کول هم بالا رفتن(برای دیدن چیزی ازدحام کردن (اشتیاق زیاد نشان دادن))

آدم بی‌خود-بی‌شخصیت و بی‌معنی

زیر بار رفتن-قانع شدن-تحمل کردن

چروک-چین و شکن

آشنایی به روشنایی انداختن(پس از مدت‌ها تصادفی آشنایی را دیدن)

در دهان ها افتادن-شایع شدن-شهرت یافتن

چله بُری کردن-رفت و آمد بسیار کردن

 

بگیر و ببند-توقیف و حبس-حکومت نظامی

دست به سینه ایستادن-در نهایت ادب و آماده ی فرمان ایستادن

جاده صلف کن-کسی که موانع را از سر راه بر می دارد-آلت دست

به کسی رفتن-به کسی شباهت داشتن

رنگ و رو رفته-کهنه-فرسوده-کارکرده

خواستگاری-رفتن به دیدن دختر یا زنی برای برگزیدن و همسری پسر یا مردی

زیر رکاب کشیدن کسی-کسی را مطیع و تابع ساختن

بامبول سوار کردن- بامبول در آوردن

پشت اندر پشت-نسل اندر نسل

از دست برآمدن-ممکن و شدنی بودن-از عهده بر آمدن

افسار کسی را شل کردن-به کسی آزادی کمی دادن

ترگل ورگل-خوش سر و وضع-تر و تمیز
از کسی رودست خوردن(از کسی فریب خوردن)

چین چینی-پر چین

بی گدار به آب زدن-نسنجیده به کاری اقدام کردن-بی احتیاطی کردن

رک نگاه کردن-رک رک نگاه کردن

رساندن-خبر یا اطلاعاتی را محرمانه به کسی دادن

حَبه را قُبه کردن-کاهی را کوه کردن

پهلو گرفتن کشتی-به ساحل رسیدن و ایستادن کشتی
زیر تبری-کنده ای که هیزم شکن روی آن با تبر هیزم می شکند

تیغ زدن-باج گرفتن-پول گرفتن و پس ندادن-جیب کسی را خالی کردن

خام کردن-فریب دادن-اغفال کردن

آلکلی-معتاد به الکل

خوش خوشان-اندک اندک-به تدریج-کم کم

ته خوار-بچه باز

حرف گوش کن-حرف شنو

آواز دادن-خواستن

انگشت به دهان-حیرت‌زده-سرگشته

اسباب‌کشی(نقل اثاثه از خانه‌ای به خانه‌ی دیگر)

چپکی-از طرف چپ-خشم آلود

چَرس-حشیش-گرد-بنگ

رو به رو کردن-در برابر هم وادار به اظهار عقیده کردن

حرف انداختن-در سخن کسی دویدن

 

پچ پچ کردن-نجوا کردن-زیر گوشی حرف زدن

چُش گفتن-جلوگیری کردن-مانع شدن

به کله ی کسی افتادن-به سر کسی زدن-به وسوسه افتادن
دو راهی-آن جا که راه دو شاخه می شود

رگ خود را زدن-به حق خود قانع بودن-ادعای زیاد نداشتن

راه داشتن-چاره ای داشتن-داشتن ارتباط پنهانی-وجود داشتن راه مخفی با جایی

تازه کار-کم تجربه-مبتدی-ناشی
حق البوق-رشوه
ذِله کردن-ذله آوردن
پس افتادن-عقب افتادن اجاره و مانند آن-بهم خوردن حال کسی در نتیجه ی ترس

انگشت کردن(انگشت رساندن)

بشور و بپوش-جامه ای که پس از شسته شدن نیازمند اتو شدن نیست

ازراه‌نرسیده(در همان لحظه‌ی رسیدن، به مجرد ورود)

چرند-حرف پوچ و بی معنی

از روی شکم‌سیری(از سر بی‌مسئولیتی، بدون تعمق)

زبان ریزی کردن-زبان ریختن

آویزان کسی شدن(طفیلی کسی شدن)

بیرون زدن-ناگهان از جایی بیرون رفتن

باهاس-باید-بایست

خاک برداری-بردن خاک های اضافی برای آماده کردن زمین ساختمان

بی دست و پا-بی عرضه-پخمه

چای دبش-چای مرغوب که دهان را گس کند

به کسی رو دست زدن-به کسی حقه زدن-کسی را فریب دادن

چله ی کوچک-بیست روز میان هفدهم بهمن و پنجم اسفند

ته دل کسی قرص بودن-خاطرجمع بودن-نگرانی نداشتن

 
خدمت کسی رسیدن-به حضور کسی رسیدن-کسی را تنبیه کردن

از کیسه خوردن-از جیب خوردن

پَهن آباد-پول بسیار ناچیز و کم ارزش

امروزه روز(این روزها، در این دوره و زمانه)
خواه و ناخواه-از روی میل یا اجبار
خوره-جذام-آکله
 

داغان-از هم پاشیده-پریشان

بچاپ بچاپ-اوج سوء استفاده و دزدی

پاشنه نخواب-کنایه از مویی که از نیمه ی پشت بریده و سر آن رو به بالا باشد

ختنه نکرده-آزمند-پول پرست-نامسلمان-پدر سوخته

بر و بساط-زندگی و لوازم آن-مقدمات کار
 

بِبُری-بمیری ! چقدر حرف می زنی !

جز جگر-سوختگی دل بر اثر اندوه و مصیبت

آفتاب کردن-برای خشک کردن جلو آفتاب گذاشتن

در لفافه سخن گفتن-پوشیده و کنایه آمیز سخن گفتن

خیز برداشتن-جستن-آماده ی حمله شدن

 

دست به عصا راه رفتن-با احتیاط رفتار کردن-بسیار محتاط بودن

آب دادن بند-خود را لو دادن-فرصت را از دست دادن

خانه یکی-صمیمی و یکدل

دوام کردن-دوام آوردن

زار زدن لباس به تن-ناجور و نامناسب بودن لباس

به قوزک پای کسی نرسیدن-در برابر کسی بسیار حقیر و ناچیز یودن

 

تر و فرز-چست و چابک

باز شدن مچ-لو رفتن دروغ

زار و نزار-زرد و ناتوان-بد حال و بیمار

تسبیح انداختن-یک یک دانه های تسبیح را از زیر انگشتان گذرانیدن

حلال کردن-از تقصیر کسی گذشتن-طلبی را به کسی بخشیدن

چاق کردن دنده-به دنده گذاشتن اتوموبیل

رفتگار-رفتنی-مردنی

استخوان‌فروش-ستایشگر آبا و اجداد

زمین گیر-کسی که به سبب بیماری یا پیری نتواند از جای خود برخیزد

 
دو دوزه بازی-دو رویی-کلک زنی

زود رنجی-نازک دلی-حساسیت

رگه-طبقه ای از مواد معدنی در درون خاک

تَپوک-ضربه ی دست یا پا
خانه به دوش-بی خانمان-آواره

جوش زدن-عصبانی شدن-داد و فریاد بیجا زدن

بکُش-تا سر حد مرگ-بیش از حد توانایی

آبدوغ خیاری-بی ارزش-بی اعتبار

اسپند روی آتش بودن-سخت نگران و دلواپس بودن-آرام و قرار نداشتن

رَکَبی گفتن-به کسی متلک و حرف درشت گفتن

بلند بالا-قد بلند

پیش تختی-پله مانندی برای رفتن به روی تخت مرتفع

دمپایی-کفش راحتی خانه

آجیل مشکل‌گشا(آجیلی که برای گشایش کار می‌خرند و بین مردم متدین پخش می‌کنند)

دسته هاون-استوانه ای فلزی یا چوبی برای کوبیدن چیزها در هاون

جمع کردن-گرد آوردن

از مرحله پرت بودن-یکسره بی‌اطلاع بودن

اشک تمساح(گریه ی دروغین)

جنس-کالا-کالای قاچاق-مواد مخدر مانند هرویین-تریاک و مانند آن ها

بند کردن-محکم کردن

زانویی-زانو

پا توی کفش کسی کردن-با کسی در افتادن-به آزار کسی برخاستن

تردستی-مهارت-شعبده بازی

 

تی تیش مامان-ی بزک کرده-تر و تمیز-شسته و رفته-عزیز دردانه

رژیم گرفتن-رژیم داشتن

دستگیره-وسیله ی باز و بسته کردن در و پنجره-کهنه ای در آشپزخانه برای برداشتن دیگ از روی اجاق

باد هوا خوردن-درماندگی و فقر کامل داشتن
زرد گوش-بی رگ-ترسو
چوب پیش کسی گذاشتن-منع کردن کسی از کاری-بازداشتن کسی از انجام کاری

داغ دیدن-شاهد مرگ عزیزی شدن

پیش کنار-بیضه-خایه

زیر سر داشتن-آماده شدن

زدن به قدش-دست دادن به شیوه جاهلی که با صدا همراه است و هنگام رسیدن به توافق در انجام کاری گویند

جهنم دره-جای نامناسب و عذاب دهنده
دهن خود را آب کشیدن-دهان خود را طاهر کردن-استغفار کردن

پیر بی خواب-کسی که دیر یا کم بخوابد-کودک

پس دوزی-دوختن پشت لباس با دست

جالباسی-کمد لباس-جا رختی

خر کریم را نعل کردن-رشوه دادن-راضی کردن

دل پایین ریختن-ترسیدن-وحشت کردن

 

جنجال آفریدن-زمینه ای برای هیاهو و آشوب به وجود آوردن

البرز-بلندقامت-دلیر

تنوره کشیدن-در حال چرخیدن به هوا پریدن

آفتاب گز کردن-ولگردی کردن
حق به جانب-دارای ظاهر مظلومانه و دروغین
چینی بند-چینی بند زن

بوی الرحمان کسی بلند شدن-نزدیک به مرگ شدن-مردن

پاشویه کردن-شستن پای بیمار با آب گرم نمکدار برای پایین آورد تب

حیوونکی-نگا حیوانکی

دوا درمان-مداوا-معالجه

چال افتادن-گود شدن

پنج تن آل عبا- پنج تن

 

اخ و پیف کردن(اظهار ناراحتی کردن از بوی بد، منظره‌ی بد یا غذای بد)

خنک-بی مزه-بی نمک-نچسب

خیس کردن برنج-در آب ریختن برنج

آشنا روشنا(دوست آشنا)

تیر و ترقه شدن-سخت خشمگین شدن-ناگهان از جا در رفتن و ناسزا گفتن

دسته راه انداختن-دسته و جمعیت ترتیب دادن

دست من و دامن تو-دستم به دامنت

چوبی رقصیدن-رقصیدن با دوستمال در دو دست

چشمک زن-نگا. چراغ چشمک زن

ریختن پشم و پیله ی کسی-از میان رفتن قدرت کسی-ضعیف شدن کسی

بگو مگو-جر و بحث-مشاجره

آتش کردن (گشودن)(شلیک کردن)

آبکی(بی‌ارزش، از روی بی‌علاقگی)

خاله ماستی-آدم بی اهمیت و بی ارزش

حاجی خرناس-لولو

پشت بشقاب کشیدن-تهدید کردن به قطع کمک

آتش از چشم کسی گرفتن-ترسانیدن

انداختن باد به غبغب-تکبر کردن-قیافه گرفتن

جوجه خروس-جوان تازه به دوران رسیده

پیاله فروش-میخانه چی

دور علم کسی جمع شدن-دور کسی گردآمدن و از او پشتیبانی کردن

بله بُری-گفتگو برای تعیین شرایط عقد و میزان حقوق زن و شوهر

پا روی پا بند نشدن-بسیار خوشحال بودن

آب بردار-دوپهلو-کنایه‌آمیز

تن خواه گردان-پول نقدی که در موقع لزوم خرج هرینه های فوری می شود

پوست از سر کسی کندن-کسی را سخت آزار و گوشمالی دادن-کشتن

تنگ دل کسی نشستن-بسیار نزدیک کسی نشستن-از کسی جدا نشدن

بچه بازی-لواط-کارهای کودکانه-ساده انگاشتن کار

به هوای کسی-به آرزوی کسی-به سودای کسی
دو پهلو-دارای ابهام-کنایه دار

جا رختی-چوب رختی-چیزی که رخت را به آن می آویزند

زیر گوشی در کردن-زیر سبیل در کردن

ری کردن-زیاد شدن و برکت کردن برنج و آرد و مانند آن ها پس از ریختن آب بر آن ها

پل خر بگیری-محل آزمایش-جایی که گریز از آن ممکن نباشد

ته دل کسی قرص بودن-خاطرجمع بودن-نگرانی نداشتن

دکان و دستگاه به هم زدن-سر و سامان یافتن-قدرت و ثروت پیدا کردن

دوستی خاله خرسه-دوستی از روی نادانی که موجب زیان شود

در نتیجه-سرانجام-عاقبت

جفنگ-یاوه-سخن بی هوده-هرزه

آب دندان خوردن(حسرت خوردن)

دست خدا به همراه-در پناه خدا
دهن کسی را آب انداختن-کسی را به طمع انداختن-میل شدید در کسی ایجاد کردن

زیر جلی-پنهانی-آهسته

پس پس رفتن-رو به عقب گام برداشتن

چنگلوک-مچاله شده-درهم و برهم-بی قواره

تپلی-گرد و چاق

حلیله و ملیله-چیز موهوم-داروی بی خاصیت-روغن میخ طویله

رو دست کسی بلند شدن-از کسی پیشی گرفتن-با کسی رقابت کردن

چشم انداز-منظره

خروس قندی-آب نباتی به شکل خروس

بگیر بگیر-بازداشت افراد بسیار-توقیف گروهی

دو لا شدن-خم شدن-تعظیم کردن

با هم کنار آمدن-با هم ساختن

خون کسی را به جوش آوردن-کسی را بسیار خشمگین ساختن

توبره ی گدایی-کیسه ی گدایی

تبدیل به احسن کردن-چیزی را با چیز بهتری عوض کردن

چیلک دان کسی را تکاندن-کسی را وادار با افشای رازش کردن

جای سوزن انداختن نبودن-پر بودن-بسیار شلوغ بودن

برخورد کردن به رگ غیرت کسی-ناگوار آمدن حرفی یا کاری-گران آمدن-احساس اهانت کردن

استخوان‌بندی-درست کردن انگاره و طرح

خرده کاری-کار جزیی

حلوا حلوا کردن-نهایت احترام و حق شناسی را کردن

آهن کهنه به حلوا دادن(معامله‌ی پرسود کردن)

چوب پیش کسی گذاشتن-منع کردن کسی از کاری-بازداشتن کسی از انجام کاری

دو رگه-از دو نژاد محتلف

پُز دادن-خودنمایی بی جا کردن-فیس آمدن

بانی خیر-نیکوکار-کسی که اثر خیر از خود بجا گذاشته است

حرف توی دهن کسی گذاشتن-سخنی را به کسی یاد دادن-تلقین کردن

چموش-سرکش-یکدنده

چربیدن-برتر بودن-پیش بودن

جوش آوردن-نگا. جوش آمدن

پرچانگی کردن-پر گویی کردن-وراجی کردن

ژورنال-مجله ی ویژه ی چیزی

رفتن توی بحر چیزی یا کسی-در چیزی یا رفتار کسی دقیق شدن

پدر آمرزیده-دعا یا خطابی برای آمرزیده شدن پدر کسی-پدرت

زبان مو درآوردن-بسیار گفتن و نتیجه نگرفتن

چس مال کردن-لباس یا ظزفی را سرسری و با بی دقتی شستن

آک‌بند(نو واستفاده‌نشده، هنوز از جعبه بیرون‌آورده‌نشده، دست اول)

جیره بندی-سهم بندی

راهی کردن-روانه کردن-فرستادن

چوروک افتادن-چین پیداکردن چیزی

دامنگیر کسی بودن-کسی را گرفتار کردن

رو شویی-ظرف یا دستگاهی که برای شستن دست و صورت نصب می کنند
آینه‌ی دق(آینه‌ای که شخص خود را در آن عجیب و غریب می‌بیند – شخص عبوس و بدقدم)

پُر توپ-خشمگین

خشکه پز-نانوایی که نان هایی از قبیل نان روغنی-قندی-شیرمال-پنجه ای و مانند آن ها می پزد

جاکن کردن-به حرکت درآوردن-کسی را از مقامی دور کردن

جان کلام-اصل مطلب

بار و بندیل-اسباب و بساطی که کسی با خود می برد

دودی-اهل دود-سیگاری-تریاکی-معتاد به دخانیات

بیخ گیس ماندن- بیخ ریش ماندن

دردسر-گرفتاری-سرگردانی

حلوای تن تنانی-نوعی حلوا

از چشم افتادن(مورد بی مهری قرار گرفتن ، بی‌اعتبار شدن)

دُردانه-لوس-ننر-عزیز بی خودی

جرواجر کردن-پاره پاره کردن

دولابچه-کمد کوچک
با پا پس زدن و با دست پیش کشیدن- از بام خواندن و از در راندن

تو مشت کسی بودن-کاملا در اختیار کسی بودن

در آمدن از آب-نتیجه دادن-تربیت شدن-روشن شدن حقیقت

ریش و پشمی به هم زدن-بالغ شدن-صاحب ریش و پشم شدن

تو پوزی-تو دهنی

توپ و تشر-تهدید-هارت و پورت-داد و فریاد

انگشت زدن(انگشت در چیزی فرو بردن، امضاء کردن با اثر انگشت)

خاکستر نشین-بدبخت-سیه روز-ذلیل

در آمدن از جلوی کسی-با کسی مقابله به مثل کردن-در برابر کسی مقاومت کردن

روکاری-کار روی بنا یا چیزی

از تو چه پنهان(راستش را بخواهی)

بوسیدن و به تاقچه گذاشتن-ترک گفتن-کنار گذاشتن

حق گرفتن-نگا. حق بردن

از بر گفتن یا نوشتن(متنی به اتکاء حافظه)

دارا-ثروتمند

بازجو-مامور تحقیق و بررسی پرونده

خال اُغلی-پسر خاله-رفیق نزدیک

چل و چو-خبر دروغ-شایعه

پول سیاه-سکه ای از نیکل و مس

دهان کسی بوی شیر دادن-با وجود کوچکی کار بزرگ کردن و نتوانستن

آبدیده(جلا یافته، آزموده و مجرب)

جارچی-کسی که حرف در دهانش بند نمی شود-دهن لق

استخوان جلوی سگ انداختن(با بخششی ناچیز دهان کسی را بستن)
از بیخ(یکسره، به‌کلی، کاملن)

حواس پرتی-پریشان حواسی-فراموش کاری

خط در میان حرف زدن-آرام آرام و شمرده سخن گفتن

تو دهن کسی زدن-با سخنی درشت به کسی پاسخ دادن

خرده فرمایش داشتن-دستورهای بی جا دادن

خورد رفتن-از بین رفتن قسمت اضافی در خیاطی-جذب شدن و حل شدن در چیزی

چشم و ابرو آمدن-دلبری کردن-عشوه آمدن

دَنگال-جادار-بسیار فراخ

زمین خوردن-از دست دادن تعادل و به زمین افتادن-شکست خوردن در زندگی-شکست خوردن در کُشتی

آوار شدن سر کسی-بی‌خبر نزد کسی در آمدن

بالای چیزی پول دادن-برای چیزی پول خرج کردن
از کرگی دم نداشتن خر-نهایت پشیمانی و انصراف از ادامه‌ی کاری

برادر زاده-فرزند برادر

خاصه تراش-آرایشگر مخصوص بزرگان

چشم دو دو زدن-تکان تکان خوردن چشم

داغ کسی را به دل کسی نهادن-غزیز کسی را کشتن

از سفیدی ماست تا سیاهی زغال-همه و همه چیز

تخت پایی-صاف بودن کف پا

بزنگاه-نقطه ی ضعف-سر وقت-موقع حساس-زمان مناسب

داغ به دل یخ گذاشتن-کاری بی هوده و بی اهمیت کردن

ریق رحمت را سر کشیدن-ریغ رحمت را سر کشیدن

خلق تنگی-عصبانیت-خشمگینی

ژل-مایعی برای شکل دادن موی سر

خش و خش-نگا. خش خش

جرواجر کردن-پاره پاره کردن

انگشت‌کوچکه‌ی کسی نشدن(بسیار فرودست تر از کسی بودن، اصلن با کسی قابل مقایسه نبودن)

زنده بلا، مرده بلا-کسی که هم در زندگی و هم پس از مرگ موجب زنج و آزار مردم است

به هدر دادن-تلف کردن-تباه کردن-از دست دادن

بید خورده-کهنه و فرسوده

دل و قلوه-احشای گاو و گوسفند

روی دست کسی گذاشتن-به کسی تحمیل کردن

آجیل مشکل‌گشا-آجیلی که برای گشایش کار می‌خرند و بین مردم متدین پخش می‌کنند

درگیری-گرفتاری-نزاع-جنگ

آواز دادن(خواستن)

به دو دو افتادن-گود رفتن چشم بر اثر ضعف یا بیماری
جای سوزن انداختن نبودن-پر بودن-بسیار شلوغ بودن

چله بُران-جشن حمام رفتن زن پس از گذشت چهل روز از زاییدن

تلنگ-یشکن-باد صدا دار-ضربه ی صدا دار

چین خوردن-چروک شدن

زوزه-صدای ناله ی حیوان یا صدای باد

اما توی کار آوردن(شک و تردید درست کردن، اشکال‌تراشی کردن)
چلک بازی-بازی الک دولک
تیغ زدن-باج گرفتن-پول گرفتن و پس ندادن-جیب کسی را خالی کردن
راه بندان-حالت بسته بودن راه-قطع رفت و آمد
جی جی-خار پشت-جوجه تیغی

خون خون کسی را خوردن-بسیار خشمگین شدن و چیزی نگفتن

از ته ریش گذشتن-فریب دادن

تکه گرفتن برای کسی-کاری برای کسی فراهم کردن
ارزیاب-کسی که بها و ارزش پولی چیزی را تعیین می‌کند
 

آفتاب‌نشین کردن کسی-کسی را از هستی ساقط کردن-خانه‌خراب کردن

خوردنی-غذا-قابل خوردن

به جا آوردن-شناختن

بی چک و چانه-بی گفت و شنود-بی کم و کاست

انگشت عسلی به‌دیوار کشیدن-هنگامه بر پا کردن-مردم را متوجه‌ی جایی کردن

دو لا پهنا-پارچه ای که عرض آن دو برابر عرض پارچه های معمولی است
آبدوغ خیاری-بی ارزش-بی اعتبار

زَوال-مست مست-لول

آخر و عاقبت(نتیجه‌ی خوب)

پاشویه کردن-شستن پای بیمار با آب گرم نمکدار برای پایین آورد تب

بلند بالا-قد بلند

چوبی رقصیدن-رقصیدن با دوستمال در دو دست

تک پا راه رفتن-بی سر و صدا راه رفتن-کنایه از چابکی

پریدن خواب از سر کسی-خواب نیامدن-هرچند وقت خواب باشد

انداختن توی هچل-دچار دردسر و ناراحتی کردن

چی-چه-چیز
چوب خط-چوبی که پس از هر بار بردن کالا روی آن خطی می کشیدند تا بعد شمارش کنند

بدک-نه چندان بد

چفت-چسیده-تنگ-زنجیر در

توی کوک کسی یا چیزی رفتن-کسی یا چیزی را زیر نظر داشتن- توی نخ چیزی رفتن

پا را از گلیم خود فراتر گذاشتن-از حد خود گذشتن

جیگر-نگا. جگر-خطابی میان دوستان صمیمی به معنی عزیزم-عزیز دلم

زیر بال کسی را گرفتن-به کسی کمک کردن

دَرَنگ-صدای شکستن چیزی یا زدن سیلی

چاله خر کُشی-یکی از گودهای تهران که پناهگاه مردم فقیر و بی نوا بود

جوی خون راه انداختن-کشتار بسیار کردن

دست کسی را پس زدن-دور کردن-نپذیرفتن-رد کردن کسی

پدر کسی پیش چشمش آمدن-رنج و آزار بسیار دیدن

آب در جگر داشتن(توانایی مالی داشتن)

رونما-هدیه ای که داماد یا پدر داماد به عروس می دهد-دیدن روی عروس در نخستین بار

خجالت زده کردن-شرمنده کردن-خجالت دادن

دل کسی گرفتن-غمگین شدن-متاثر شدن

خوش خوشان-اندک اندک-به تدریج-کم کم

چال شدن-گود شدن-دفن شدن-در زیر خاک گذاشته شدن

خل و ول-دیوانه-ساده لوح

پیاز خرد نکردن به ریش کسی-از کسی ترسی نداشتن-به کسی اعتنایی نداشتن

تزریقات-بخش ویژه ی تزریق آمپول

آوردن-باعث شدن-ایجاد کردن

روبند کردن-کسی را به رودربایستی به کاری واداشتن